روزگار زندگی یک بانو

روزگار زندگی یک بانو

فراز و نشیب ها و روزمرگیهای یک زن,یک مادر,یک همسر ‌‌‌......
روزگار زندگی یک بانو

روزگار زندگی یک بانو

فراز و نشیب ها و روزمرگیهای یک زن,یک مادر,یک همسر ‌‌‌......

مردی نبود فتاده را پای زدن/ گر دست فتاده را بگیری،مردی!

سلام خوبید؟

چند روزیه میخوام بیام و بنویسم ولی این اتفاقات اخیر و زلزله و این مصیبتها،نمیذاره!فکرم مشغوله اونجاست و دستم به نوشتن نمیره.

گرچه اتفاقات خاصی هم نیفتاده تو این هفته.شنبه شوهری رفت ماموریت گلپایگان و ما خونه بودیم.این چند روزم مثل روزای دیگه به بچه ها و خونه و خودم مشغولم.ضمن اینکه خبرای زلزله رو هم پیگیری میکنم.

از بازیای سیاسی که این چی ساخت و تقصیر این بود و تقصیر اون بود و دیدید ما درست گفته بوده بودیم و ازین داستانا بیاید بیرون تو رو خدا!کاری هم به خدا و پیغمبره همدیگه نداشته باشید.با هر فکر و هر عقیده و هر دین و هر تفکر سیاسی که هستید،محض رضای خدا حداقل تو اینجور مواقع،کینه و دشمنی و آتو گرفتن از همدیگه رو بذارید کنار و فکر کنید چه جوری میتونید به اون بنده خداها کمک کنید!

آدم حالش به هم میخوره بس که تو این فضاهای مجازی زلزله بهونه ای شده واسه اینکه همدیگه رو بکوبن و اصلا هم مهم نیس یه عده دارن اون وسط جون میدن!اونایی که جونشونو از دست دادن که نمیشه واسه شون کاری کرد.خدا بیامرزدشون و به عزیزاشونم صبر بده.لااقل زنده ها رو دریابید!میدونیم که به دولت و بقیه شون امیدی نیست!جیبای گشاد اونا حالا حالاها جا داره و پر نمیشه که بخواد نوبت به مردم و دردشون برسه.پس خودمون یه کاری بکنیم.

اگه میتونید خون بدید.یا مبلغی رو به یه حساب مطمئن واریز کنید.یا کالا و لباس گرم براشون بفرستید.پولهاتونو حتما به آدمای مطمئن بدید که بدونید به دست اون بنده خداها میرسه.میدونید که دزد این وسط کم نیست!کاری به دولت و سیاست ندارم،آخه بدبختی اینه که خودمونم به خودمون رحم نمیکنیم!الان دزدی تو اون مناطق بیداد میکنه!!!چادرا و وسایلا رو چندتا چندتا برمیدارن و به اون بنده خداها میفروشن!!!!یا میرن خونه های خراب شده شونو غارت میکنن!!!نمیدونم پست تر از اینام کاری هست تو دنیا!!!کسی که افتاده رو جای اینکه دستشو بگیرن،یه لگدم بهش میزنن!!!این خانه از پای بست ویران است.....

مام خیلی فکر کردیم چیکار کنیم.آخرش یه سری چیز میز تهیه کردیم با هرکی که دور و برمون میشناختیم و شوهری و دوتا از دوستاش،یه وانت گرفتن و دیروز صبح زود رفتن کرمانشاه.راستش اولش میخواستم تو اینستا بگم تا شماهام اگه کمکی دارید بدید شوهری ببره.ولی بعد فکر کردم هماهنگ کردنش و گرفتن وسایل ازتون خیلی سخته و طول میکشه.شوهری هم میخواست زودتر بره و این وسایلو برسونه دستشون.اینه که بی خیال شدم.دیگه هرچی که خودمون داشتیم و یه سری وسایلم خریدیم و مامان اینا و بقیه هم پول دادن و یه لیست نوشتیم خریدیم و دادیم برد.

ظاهرا کمکها بیشتر به خوده شهرها میرسه و به دست روستاییا چیزی نمیرسه.شوهری میگفت کمکها خیلی زیاده ولی همه گیجن اینجا!اصلا نمیدونن چطوری باید سامانش بدن و تقسیم کنن.درواقع همه یکدست نیستن.یه سریا مثل شوهری،خودشون اومدن و دارن کمک میکنن.یه سریا دولتین.یه سریام مال این نهادای خصوصین و بقیه هم ارتشی و سپاهی و اینان.هر کدومم میخوان کار خودشونو بکنن و باهم هماهنگ نیستن.تازه خیلی از کمکها رو همون اول شهر میام میبرن به اسم نیازمندا ولی معلوم نیس کجا میره و کی میبره!چون اصلا دست مردم نمیرسه!این وسط هم کلی دزد و آدمای سودجو هستن که کارو خراب میکنن.

حالا شوهری امروز برمیگرده.ای کاش لااقل زودتر یه فکری به حال اسکان دادنشون بکنن تو این سرما.چیزایی که شوهری دیده بود و تعریف میکرد،جیگر آدمو خون میکنه!لعنتی هوام اونجا خیلی سرده!

نمیدونم چی بگم!آدم تو کار خدا می مونه!

سامم شبا درست و حسابی نمیخوابه و هر روز صبح از بی خوابی سر درد دارم.

پاشم برم یه لیوان قهوه بخورم شاید بهتر بشم.

شوهری میگه این چند روز تعطیلی رو بریم شمال.راستش حالشو ندارم.یعنی میترسم تو ترافیک بمونیم و منم که متنفرم از ترافیک!بالاخره سه چهار روز تعطیله و ملتم که تا دو روز تعطیل میشه میرن شمال!

حالا ببینیم چی میشه!

امیدوارم هرجا که هستید و هرکاری که میکنید،سالم و شاد باشید.

زندگی جریان داره،پس ازش لذت ببرید.

نشستن و عکس و فیلمای زلزله رو دیدن و اشک ریختن،هیچ فایده ای نداره.زندگیتونو بکنید و اگرم میتونید یه کمکی به اون بنده خداها بکنید که این خیلی بیشتر به دردشون میخوره تا آه و ناله و گریه و زاری.

مواظب خودتون باشید

دوستتون دارم

بای

نظرات 14 + ارسال نظر
شهره 29 - آبان‌ماه - 1396 ساعت 02:45 ب.ظ

خدا قوت واقعا سخته بچه کوچیک. من یکی دیگه حوصله ندارم یبار تجربه کافیه.

قربونت برم عزیزم.
فقط تجربه نیس که!خوده خوده عشقه!
من که با وجود همه چی،از تک تک این لحطات لذت میبرم و زندگی میکنمشون

مریم 28 - آبان‌ماه - 1396 ساعت 02:57 ق.ظ

سلام مهناز جون، نکنه سام به پروتیبن گاوی حساست داره! یکی از علائمش خون تو مدفوعه. ایشالا که چیز خاصی نیست ولی یه کم به علایمش توجه کن.

سلام عزیزم
نه!اصلا ازین علائم نداره.چرا این فکرو کردی؟

سمیرا 27 - آبان‌ماه - 1396 ساعت 11:54 ب.ظ http://s64.blogfa.com

وووووووی اشک چشمام از خوشحالی جمع شد نازنینم

تو چقدهههه مهربونییییییممنون یه عالمهههه

ایشالا خدا به خاطر این دل خوبت هر چیییی میخوای بهت بده

فدای تو بشم عزیزدلم.
تو ازون معدود دوستای مجازی هستی که با اینکه تو اینستام نیستی و ارتباطمون خیلی خیلی محدود و کمه،ولی فوق العاده حس خوبی نسبت بهت دارم و واقعا دوستت دارم و ازت انرژی مثبت میگیرم.
ایشالله عزیزم.همچنین برای تو گلم

سمیرا 27 - آبان‌ماه - 1396 ساعت 11:40 ب.ظ http://s64.blogfa.com

وای ایشالا ایشالاااا

ممنون نازنین...مهناز جونم یه خواهش دیگه ام دارم:

یه موقع هایی که داری شیر میدی اقا سام رو بازم برام دعا کن

ایشالله....
چشم عزیزدلم.البته که من کسی نیستم که دعام بخواد اجابت بشه،ولی خب شاید به خاطر مادر بودن یا اون فرشته کوچولویی که شیر میدم،خدا نظری کنه.
ولی اینو باور کن سمیرا جون،خیییییلی زیاد تو نظرمی.دقیقا رو تخت زایمان که رفتم،اولین نفری که به ذهنم اومد که براش دعا کنم تو بودی!حتی قبل از خانواده ام!
بازم چشم عزیزم
الهی که همیشه سالم باشی و خدا بهترینها رو نصیبت کنه و از ته دل احساس شادی و خوشبختی کنی

سمیرا 27 - آبان‌ماه - 1396 ساعت 11:26 ب.ظ http://s64.blogfa.com

الهیییی....مهناز ضعف میرم برا پسر بچه هاااا

پسر دوستماااا..خخخخ

منم خوبم...شکر خدا...با دعاهات نازنینم

ای جااااان
بزن قدش!منم شدید پسر دوستم
از ته دل آرزو میکنم خدا یه تپل مپلشو نصیبت کنه
فدات بشم.اتفاقا دقیقا رو تخت زایمان که بودم،یادت کردم

سمیرا 27 - آبان‌ماه - 1396 ساعت 09:40 ب.ظ http://s64.blogfa.com

منم باهات موافقم..نشستن و غصه خوردن و گریه اینا معنی نداره

خیلی کم افسرده ایم به خدا افسرده ترم میشیم

منم به خدا دست و بالم خالی نبود کمک میکردم اما فعلا فقط میتونم

دعا کنم اون هم اگه قابل باشم

دقیقا.اینکه بشینیم و آه و زاری راه بندازین غیر از خراب کردن زندگی خودمون هیچ اثری نداره.
تو اینقدر دلت پاک و مهربونه که دعایی که میکنی خودش بزرگترین کمکه!

سمیرا 27 - آبان‌ماه - 1396 ساعت 09:38 ب.ظ http://s64.blogfa.com

ای جوووووون تو دوباره داری مینویسی

ورود این اقا کوچولوی تازه وارد رو تبریک میگم ببینمت؟:

چه شکلیه؟؟؟؟مث ساشا تپلیه؟؟؟

ای جووووون به خودت جیگر!
خوبی؟
اتفاقا چندبار اومدم وبت که بهت بگم ولی نمیدونم چرا اون عدده برام نمیاد و نمیتونم کامنت بذارم!
آره خیلی شبیه ساشاست ولی ریزه میزه است فعلا!تا بعدا تپلش کنم

mamandokhtarm 27 - آبان‌ماه - 1396 ساعت 08:34 ق.ظ

دمتون گرم ک کمکهارو بردین رسوندین
ان شاالله خدا خیرتون بده...

قربونت عزیزدلم

عارفه 26 - آبان‌ماه - 1396 ساعت 09:21 ب.ظ

سلاام چه قدر خوب که دوباره مینویسید
الان اتفاقی اومدم یه سر بزنم کلی ذوق کردم پست جدید دیدم^_^

سلام عزیزم
قربونت برم.منم خوشحالم که دوباره دوستامو اینجا میبینم

آتشی برنگ اسمان 25 - آبان‌ماه - 1396 ساعت 08:14 ب.ظ http://atashibrangaseman.blogsky.com

سلااااااااام مهنازیخوبی
نی نی بدنیا اومده؟؟؟ای جان مبارکه
گوشی م مشکل دار شد کلن شماره و اینستات رو از دست دادم
خوشحالم که دوباره پیدات کردم

سلام عزیزم
قربونت برم
گفتم خبری ازت نیست!خوبی؟

سارا 24 - آبان‌ماه - 1396 ساعت 08:41 ب.ظ

بمیرم برای مردم اون منطقه خودشون کلی درد و غم و بی خانمان و.....
هستن دزدی و بدبختیاشم به یه طرف
دقیقا مدیریت که نداره مردمو کلافه کردم
مردمم خودشون دارن کمکهارو میبرن من همسرم به یکی از روستاها رفتن اونا هم گفتن ما آذوقه داریم فقط بهمون چادر و پتو بدین دلم کباب شد میگفت اینجا با خاک یکسانه حالش به شدت گرفتس
مهناز همسرم دوروز جوانرود یکی از شهرستانهای کرمانشاه بود بی وجدانا نمیزاشتن برن میگفتن وسایلارو بدین به ما خودمون میبریم اونام مقاومت کردن حتی کار به کتکاریم رسیده مهناز داغونم از این بی عدالتی خدایا دیگه تا کی....

خیلی ناراحت کننده است.واقعا آدم قلبش به درد میاد.
آره مثلا میخوان خیرسرشون خودشون با مدیریت خودشون تقسیم کنن.البته شوهری میگفت ما مشکلی نداشتیم و خودمون کمکهامون رو دادیم.
میفهمم چی میگی عزیزم،ولی سعی کن بهش فکر نکنی.با غصه خوردن چیزی درس نمیشه.سرتو گرم کن و سعی کن فکرتو مشغول چیز دیگه بکنی.
خدا خودش کمکشون کنه....

مامان روژین 24 - آبان‌ماه - 1396 ساعت 02:10 ب.ظ

منم چن روزه برام سواله یعنی واقعاکسایی هستن که اونقدربی وجدانن که میرن وازاونحاهادزدی میکنن؟واقعاادم میتونه این همه پست باشه،خداخودش بهمون رحم کنه،چقدرغم انگیزه

والله نمیدونم از رو پستی شونه یا واقعا اینقدر زیاد نیاز دارن!من دلم میخواد دومیشو باور کنم!

خورشید 24 - آبان‌ماه - 1396 ساعت 01:32 ب.ظ http://khorshidd.blogsky.com

سلام
تولد نی نی مبارک
چه خوب دوباره مینویسید
منا یادتون میاد؟

سلام عزیزم
قربونت
بله یادمه.قبلا وبت هم اومده بودم.خوبی؟

سپیده مامان درسا 24 - آبان‌ماه - 1396 ساعت 11:29 ق.ظ

واقعا دردناکه خدا خودش رحم کنه به همه
منم چند روزه بخاطر این موضوع حالم خوش نیست

همه مون حالمون بده.
واقعا دردناکه....

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.