روزگار زندگی یک بانو

روزگار زندگی یک بانو

فراز و نشیب ها و روزمرگیهای یک زن,یک مادر,یک همسر ‌‌‌......
روزگار زندگی یک بانو

روزگار زندگی یک بانو

فراز و نشیب ها و روزمرگیهای یک زن,یک مادر,یک همسر ‌‌‌......

هوای بهاریه اسفندم آرزوست!!!!

سلام

خوبید؟

ساعت هفت هستش و تازه ساشا رو راهی کردم مدرسه و سامم که از ساعت شیشه بیداره رو خوابوندم.گرچه هنوزم خوابه خواب نیست و تو خواب و بیداره.امروز ساعت پنج و نیم بیدار شدم.یه فنجون قهوه خوردم و نشستم سر کارام.یه کمی کار کردم و پاشدم رفتم تو تراس.عجیب بوی بهار میاد.بوی زندگی!دلم میخواست میرفتم بیرون پیاده روی!دلم میخواست میرفتم دربند!دلم هوای آزاد میخواد با یه عالمه راه رفتن.ازون راه رفتنایی که مقصدی نداره و اونقدر میری و میری تا خسته بشی!دلم خستگی بعد از راه رفتنو میخواد.یه کم تو تراس نشستم و فکر کردم.به روزایی که رفته،به روزایی که قراره بیاد و به حال و روز امروزمون.زندگی بسیار پر فراز و نشیبی رو گذروندم و الان چند سالیه که تقریبا تو یه آرامش و ثبات نسبیم.دیشب با دوستم تو تلگرام بحثم شد!کلی پیام رد و بدل کردیم و آخرم دیگه جواب ندادم!دیگه اعصابشو نداشتم!از اولم اشتباه کردم که جوابشو دادم.گند زد به شبم!اعصابم به هم ریخته بود و حوصله نداشتم.با شوهری بحثم شد.گفتم کارتو عوض کن.یعنی چی که نتونیم خارج از کشور مسافرت بریم؟گفت مگه میشه؟با اینهمه سابقه،کار به این خوبی و با اینهمه مزیتها رو ول کنم؟تازه این قضیه هم موقتیه و احتمالا یکی دو سال بیشتر طول نمیکشه!جر و بحث کردیم!ازون جر و بحثای مسخره که ته نداره!خودمم میدونستم دارم مزخرف میگم،ولی باید میگفتم!از درون پر بودم و باید سر یکی خالی میکردم.اینروزا زیادی شلوغ پلوغم.جسمی و روحی خسته ام و بی نهایت به یه ریکاوری اساسی نیاز دارم.دلم عجیب سفر میخواد!مامان اگه امسال این مشکلات براش پیش نیومده بود لااقل یه سفر چند روزه میرفتیم.

دیشب بعد از اون پیامای اعصاب خورد کن و به دنبالش اون جر و بحث مسخره،رفتم تو اتاق و رو تخت دراز کشیدم.ساشا خوابیده بود و شوهری هم با سام تو نشیمن بود.داداش کوچیکه زنگ زد.نمیخواستم جواب بدم،ولی دادم.من با داداشم خیلی راحتم.دقیقا برعکس ارتباطم با خواهرم.اونام باهام راحتن.از همون دورانی که همه مون مجرد بودیم،هر اتفاقی براشون میفتاد به من میگفتن!هنوزشم خیلی چیزا تو زندگیشون هست که مامان اینا خبر ندارن و فقط من میدونم!

زنگ زد و تا حال و احوال کردیم،گفت،چی شده؟گفتم،هیچی!گفت،نه بابا از صدات معلومه یه چی شده!گفتم هیچی!فقط خسته ام!اینروزا خوابم خیلی کم شده و روزام اینقدر تحرک و جنب و جوش دارم که نمیفهمم چه جوری شب میشه!خلاصه یه کم براش حرف زدم.گفتم عیدم که مسافرتم کنسل شده.توام که امسال نیستی!اصلا دوس ندارم عید امسالو!گفت،اگه باشم؟!گفتم،مگه میای؟؟؟؟خبر اومدنش یه نوری بود وسط تاریکی خستگیام!گفت اینقدر کار و برنامه دارم که قائدتا نباید بیام.ولی خبر مریضی مامانو که شنیدم دیدم اگه الان نیام دیگه نمیتونم جور کنم بیام تا سال دیگه!خیلی خوشحال شدم!تا ساعت یک حرف زدیم و بعد خوابیدم.

نیومده بودم روزانه نویسی کنم.راستش از بس تو اینستا مینویسم،گفتن اتفاقات اینجا برام مثل دوباره کاریه.همه اش فکر میکنم دارم دوباره حرفا رو میزنم.دوستای زیادی هستن از قدیمی و جدید که میفهمم اینجا رو دارن میخونن.ولی نمیدونم چرا در سکوت!اهمیتی نداره.فقط برام جالب بود!

الان ساعت شده هفت و سی و پنج دقیقه و دارم فکر میکنم یه ربع بیست دقیقه ای بخوابم یا نه!از صبحونه ام فقط قهوه اشو خوردم و الانم گشنمه!به نظرم پاشم برم صبحونه بخورم و به زندگیم برسم بهتره.آخر هفته میخوام برم استخر.البته بیشتر از استخر دوس دارم برم ماساژ.شایدم هر دو.ببینم اگه بتونم هماهنگ کنم با این دوست همکارم که واسه پنجشنبه یا جمعه وقت بگیره بریم ماساژ.عاشق اینم که تو هفته های آخرسال،آخر شب برم بیرون و جنب و جوش مردم و دستفروشا رو ببینم.خیییییلی حال خوبی به آدم میده.در اینکه شبهای تهران بسیار زیباتر و باحال تر از روزهاشه که درش شکی نیس،ولی این شبای آخر سال اصلا یه چیز دیگه است.خریدای اصلی رو از هر پاساژ و هر جایی که دوس دارید انجام بدید،ولی حتما آخر شبا برید بیرون و کلی چیز میز و خنزل پنزل ازین دستفروشا بخرید.خیلی چیزای با مزه ای میشه خرید.اه اه اه چقده مانتوهای امسال زشتن!چرا اینشکلین؟البته که همه چی واسه عید نمیخرم و هروقت هرچی لازم داشته باشم میخرم.کفش و شلوار دارم،میخواستم یکی دوتا مانتو بخرم واسه خودم ولی اون یکی دوباری که رفتم بیرون،حالم بد شد ازینهمه مدلای زشت!

احتمالا پنجشنبه یا جمعه بریم ال سی وایکیکی شعبه چهار راه امیر اکرمش ببینیم واسه بچه ها چیزی داره بگیریم یا نه.حالا اونجا که رفتیم،همون خیابون ولیعصرو یه کم بالا و پایین کنم ببینم چیزی پیدا میکنم یا نه!

واسه ناهار میخوام عدس پلو درس کنم.کنارشم سالاد کلم!گور بابای خستگی و دعوای با دوست و جر و بحث با شوهری!امروز یه روز تازه است!نباید با تلخیای باقی مونده از روز قبل شروعش کرد!صبح که پاشدم کلی پیام از دوستم داشتم.آخریاش ظاهرا عذرخواهی و دلجویی بوده.همه شونو نخونده پاک کردم!

این دم عیدی ول کنید دیگه بشور و بسابو.یه کم به خودتون برسید.آرایشگاه وقت گرفتید؟حتما یه تغییرای خوشگلی به خودتون بدید.رنگ موهاتونو عوض کنید،کوتاه کنید،فر کنید،صاف کنید.هاشور و سایه بزنید،خط چشم تتو کنید،بوتاکس بزنید.هرکی هرچی میخواد بگه،بگه!به خودتون برسید.عید که میاد،خونه تون از تمیزی و قشنگی برق بزنه،ولی خودتون خسته و وارفته و داغون باشید،چه فایده!اگه وقت دارید،هر روز غروب برید بیرون و دور بزنید.خودتونو رها کنید تو مردم!از دستفروشا چیزای بی کیفیت بامزه بخرید.خیلی حال میده!

تو خریدای اصلیتون ولی بعضی چیزا رو حتما جنس خوب بخرید.مثلا واسه کفش اصلا خساست به خرج ندید و جنس خوبشو بخرید.وسایل آرایش هم همینطور.کرمای خوب به خودتون بزنید که پوستتونو خراب نکنه.ادوکلنهای فیک که همه اش بوی گند الکل میده رو نزنید به خودتون.این یکی رو واسه رعایت حال اون بنده خداهایی که از کنارتون رد میشن،انجام بدید!خدا نکنه آدم سوار مترو بشه.من خب خیلی دیر به دیر امکان داره سوار مترو بشم.شاید نهایتا سالی یه بار دو بار.ولی خیلی دوس دارم.کلا هرجا که جنب و جوش باشه رو دوس دارم.مخصوصا اون دستفروشای توی مترو رو.همیشه هم تا برسم به مقصدم کلی چیز میز میخرم ازشون!ولی با اینکه دوس دارم،تنها چیزی که اذیتم میکنه همین بوی عطر و ادوکلنهای بدبوئه!نمیدونم رو چه حسابه که بعضیا فکر میکنن بوی عرقشون با ادوکلن پوشیده میشه!!!!باور کنید نه تنها پوشیده نمیشه،بلکه یه ترکیب تعفن آوری ایجاد میکنه که همه کسایی که در شعاع چند کیلومتریتون هستن هم ازش بی بهره نمی مونن!!!!

خلاصه که به خودتون برسید و به حرف هیچکی هم توجه نکنید.حرف باد هواست.هیچکی مهمتر و با ارزشتر و دوس داشتنی تر از خودتون تو دنیا نیس!

سام بیدار شده و نمیذاره بنویسم!

پست امروزم پر از پراکنده گویی و غرغر شد!اگه دوسش نداشتید،ببخشید!بعضی وقتام حال آدم اینجوریه دیگه!

مواظب خودتون باشید

دوستتون دارم

بای


نظرات 15 + ارسال نظر
رها 21 - اسفند‌ماه - 1396 ساعت 04:33 ب.ظ

سلام من چن سالی هست که میخونمت نمیدونم فراز و نشیبی که تو ازش حرف میزنی چیه.دور از جون داغ عزیز دیدی. شوهرت دست بزن داشته . ناباروری داشتی. شوهرت مشکل اخلاقی داشته. کار و شغل نداشتین. درامد و پول نداشتین. اوه
فقط یه کوچولو با خانواده شوهرت ظاهراومشکل داری. تورو خدا ایم فراز و نشیب رو نیار.
بعد کدوم شیر پاک خورده ای از خرید تو هایپرها و فروشگاهای بزرگ لذت نمیبره. مطمین باش که تا وقتی جیب پر پول باشه اون کوچولوی نورسیده که هیچی ،بچه یک روزه هم از خرید لذت میبره اونم از اون نوعش که یه چرخ برا خودش برداره
خواهش میکنم وقتی داری پست میزاری فقط و فقط شرایط خودت رو نبین تو یه همسر اروم داری یه شوهر فهمیده دستت به دهنت میرسه و خداوند خیلی بهت لطف داشته پس درست تر فکر کن و بنویس که لج ادمهای فراز و نشیب ! کشیده واقعی رو درنیاری

من اینجا از چیزایی که خودم لذت میبرم مینویسم و طرز فکر خودمو پیاده میکنم.
دیگه ببخشید من اون بدبختیایی که شما دلتون میخواست داشته باشم رو نداشتم!شرمنده!!!!
میتونی بری وب اونایی رو بخونی که از سر تا تهش از بدبختی نوشته شده.اونجوری نه تنها حرص نمیخوری بلکه بابت مشکلات و بدبختیای مردم حساااااابی کیف میکنی و لذت میبری!

سپیده مامان درسا 19 - اسفند‌ماه - 1396 ساعت 09:49 ق.ظ

سلام عزیز دلم حسابی خسته نباشی خانومی فعال
الهی همه چی به خوبی پیش بره و دل همه خوش باشه
ببوس گل پسرای نازتو از طرف من

سلام عزیزم قربونت برم
فدای تو مهربونم.
اینام واسه خودت و درسای خوشگلم

ترمه 15 - اسفند‌ماه - 1396 ساعت 09:29 ب.ظ

سلام گفتین زندگیتون پر از فراز و نشیب بوده و الان ارومه خدا رو شکر و حتما هم قدرشو میدونین برای منم دعا کنید لطفا چون روزای بسیار بسیار سختی رو میگذرونم و احتمالا روزهای بدتری پیش روم هست فقط از خدا میشه کمک گرفت که به خاطر دختر ۸ سالم به زندگی ما رحم کنه وهر کسی که این پیامو میخونه و شرایط ثابت و خوبی داره بهش میگم که قدر زندگیتونو بدونید

سلام عزیزم
کامنتت دلمو لرزوند!یه حس عجیبی بهم داد!
چرا اینقدر نگرانی عزیزم؟
ایشالله که هیییییچ اتفاق بدی نمیفته و روزهای پیش روت بهتر و بهتر و بهتر میشن.
برات یه دنیا آرامش و آسایش از خدا میخوام.
امیدوارم خیلی زود بیای و برام از حال خوبت بگی

سمیرا 14 - اسفند‌ماه - 1396 ساعت 05:54 ب.ظ

امروز یهوووو وبتو باز کردم و دیدم به به بازم نوشتی

و نوشتی و نوشتی

منم هیاهو و شادیه مردم رو دوست دارم و لذت میبرم

با دیدنشون و درست میگی اصل خودمون و دلمون

هستیم نباید زندگی رو به خاطر کسایی که مهم نیستن

خراب کنیم

گل پسرااای نازنینتو از طرف من بماچ

اره چند ماه بود وبلاگم قاطی کرده بود و منم خیلی فرصت نمیکردم پیگیری کنم.ولی بالاخره مکاتبات نتیجه داد و دوباره باز شد
دیدن هیجان مردم منو زنده میکنه سمیرا!اینو واقعا از ته دل میگم.
ببین هروقت ماها یاد بگیریم که اولین و مهمترین شخص توی زندگیمون خودمونیم و واسه شادی خودمون هرکاری رو بکنین،اونوقته که تازهدمعنای زندگی کردنو می فهمیم!
فدای تو

سمیرا 14 - اسفند‌ماه - 1396 ساعت 05:52 ب.ظ

سلا ملکم سلا ملکم..بیااا در آغووووشم بینم

واااااای واااااای وااااای سمیرا!!!!!من قبل از بغل باید تو رو بکشم!!!! کحا رفتی تو یهوووو دختر؟؟؟؟
بیا بغلم ببینم

بودا 14 - اسفند‌ماه - 1396 ساعت 01:59 ب.ظ

اصلا پست امروزتون پر از حس خوب و انرژی مثبت بود
ال سی وایکیکی چهار راه ولیعصر جنساش خیلی الکی گرونه ... البته بقیشونم فرقی ندارن ...
مغازه های بالاترش جنسای بهتری دارن که البته برند نیست ولی قیمتش مناسبه
چهار راه جمهوری و ولیعصر تا میدون جزو زیباترین جاهای دنیاست به نظرم توی شبهای عید
پر از دستفروش و آدمه که هر چیزی که بخوای دارن
حتی اگه خریدی هم نداشته باشیم بازم دیدن اونهمه شورو هیجان خرید عید مردم جالبه
در مورد توصیه هاتون برای تغییر در سال جدید صد در صد موافقم ... هممون گاهی به تغییر نیاز داریم ... نه برای دیگران که برای دل خودمون
روزهای خوبی براتون آرزو میکنم !

آره ظاهرا این پست که فکر میکردم خیلی درهم و برهم نوشتم،مورد علاقه بچه ها بوده!
من از ال سی وایکیکی زیاد خرید میکنم.اکثر خریدای بچه هامو ازونجا میکنم و فوق العاده راضیم.به هرحال برندها قیمتاشون بالاتره.ولی خب هین به نسبت جنسش به نظرم خوبه.
اصلا بیشتر ذوق من واسه بیرون رفتن تو این روزا دیدن هیجان و شور و شوق مردمه!چون معمولا دم عید زیاد خرید نمیکنم.مگر ازین جینگیل جات و خنزل پنزل که دستفروشا دارن.اونم اگه در لحظه از چیزی خوشم بیاد.
اصلا آدم به تغییر زنده هست.سکون و رکود روح آدمو نابود میکنه!
مرسی از پیامهای گرمت.همچنین برای شما دوست عزیز

بیضا 14 - اسفند‌ماه - 1396 ساعت 12:46 ب.ظ

مهناز جون من همیشه در انستا میخونمت امروز بعد از مدت خیلی دور اومدم وبلاگت چند بست آخرت رو خوندم و حال کردم از انرژی های مثبتت الهی همیشه با بچه های عزیزت شاد و سلامت باشی.

اتفاقا منم همیشه به فکرتم.خوبی؟کار همسرت ردیف شد؟
امیدوارم سال جدید براتون پر از اتفاقات خوب باشه

آتشی برنگ آسمان 14 - اسفند‌ماه - 1396 ساعت 11:14 ق.ظ

سلام مهناز جونم
بابت اومدن داداش خیلی خوشحال شدم میدونم که چقددد دوسش داری
جر و بحث با دوست همیشه حال ادم رو بد میکنه من که تپسی قلب میگیرم
در مورد مانتوهااا کاممممملن بآهات موافقم خیلی مدل ها زشت و مروارید و پولکی شدن البته که سلیقه ای هس ولی من نمیپسندم
منم عااااشق بیرون رفتن و دیدن دست فروش هام ولی حیف که دو تا بچه فعلن این امکان رو نمیده بهم و خیلی این روزا خونه هستم جوری که دیگه دارم کم میارم
در مورد قسمت اخر حرف هات هم بآهات موافقم اولویت عید و سال جدید خود ادم باید باشه
روزهای بهتر و ارامش رو برات ارزومندم
دوستت دارم و میخونمت ةلی بخاطر بدقلقی گوشی و بچه های کوچیک زیاد نمیتونم پیام بزارم برات دوست قدیمی دوستداشتنی ام

سلام عزیزم
قربونت برم
آره واقعا!منم اصلا اینجوری زرق و برقی دوس ندارم.
جوجه ها خوبن؟دیگه باید بزرگ شده باشه ادن فسقلی،نه؟آره دیگه با دوتا بچه نمیشه با خیال راحت رفت و حسابی دور دور کرد!
اشکالی نداره عزیزم.ایشالله همیشه کنار همسر و جوجه های نازت سلامت و شاد باشی

بهین 14 - اسفند‌ماه - 1396 ساعت 09:52 ق.ظ

مهناز عزیز هرروز یه روز تازه س
امسال مثل سالهای گذشته زیاد دنبال خونه تکونی و برق انداختن نیستم
البته من مرتب کسی میاد کمک میکنه بنظر خودم دیگه خونه تمیزه
عزیزم حق داری خسته باشی باداشتن بچه خیلی کوچیک خیلی زود رفتی سرکار
باید کمی استراحت میکردی
هرچقدر هم ادم توان داشته باشه بازم یه جایی میبره
ارزو میکنم خانمی سال خوبی درپیش رو داشته باشی
حق داری منم کامنت خیلی کم گذاشتم

درسته عزیزم
کار خوبی میکنید.تمیزی در یه حد معقولی خوبه و نیازی به برق افتادن نیس به نظرم.
مخصوصا اینکه کارشم مدام با حساب و کتاب سر و کار داره و خیلی تمرکز میخواد.
قربونت برم عزیزم.اتفاقا شما ازون دوستای همیشه همراه منید.مررررسی که هستید

قدیمی 14 - اسفند‌ماه - 1396 ساعت 09:43 ق.ظ

سلام مهناز خانم عزیز
بعد از مدتها دیروز اتفاقی پیجتون رو باز کردم و دیدم مینویسین مجدد با کلی ذوق تقریبا نیمی از مطالب جدید رو خوندم. تبریک میگم تولد آقا سام نازنین رو. شاغل شدنتون رو. امیدوارم همیشه سلامت و شاد و پر تکاپو باشین مثل همیشه.

سلام عزیزم
آخی‌....قربونت برم.مرسی که بعد هز اینهمه مدت هنوزم اینجا سر میزنید!
برات بهترین آرزوها رو دارم

الهام از کرج 13 - اسفند‌ماه - 1396 ساعت 09:53 ب.ظ

سلام مهناز جان. خدا قوت. اتفاقا این پستت رو خیلی دوست داشتم. عاشق سبک نگارشتم. خودت شاید ندونی چه حس خوبی بهم میده وقتی پستتات رو میخونم.

سلام عزیزم
قربون محبتت رفیق همیشگی

صدف 13 - اسفند‌ماه - 1396 ساعت 06:43 ب.ظ

لایک به این پستت
منم عاشق وول خوردن تو شلوغیای اسفندم

انگار این پست درهم و برهم خیلیم بد نبوده ها مرسی عزیزم
وااااقعا از خوده عید و بهارم دلچسب تره این اسفند

تلخون 13 - اسفند‌ماه - 1396 ساعت 03:27 ب.ظ

خواستم بگم پشت امروزت رو خیلی هم دوست داشتمقلب:

قربونت برم عزیزم

سارا 13 - اسفند‌ماه - 1396 ساعت 03:03 ب.ظ

سلام مهناز جوووونم
چقدر بده بحث و جدل کردن تو تلگرام من چند وقتیه بازش نکردم سرم راحته چیه رو اعصابه مهناز مواظب خودت باش حق داری خوابت خیلی کمه دوندگیتم زیااااد منم تغییراتو دوست دارم ولی هیچوقت امکانش وجود نداره مهم نیست خودم رنگ قرمز تو مایه شرابی گرفتم بزنم سالهاست خودم میزنم خودکفام.منم خوشم میاد برم بیرون فقط قدم بزنم ولی پسرم دوست نداره منم پاسوز خودش کرده فقط و فقط برنامه کودک میبینه ولی صبحها از فرصت استفاده میکنم میرم بیرون.راستی چشمت روشن برادرت میاد به به چقدرم کیفیه سوغاتی به به یادمه پارسال چه کادوهایی برات آورد چقدر سورپرایز شده بودی مهناز من تازه برادرم رفته امیدوارم هر کس رفته خوش و خرم باشه ما هم بتونیم بریم خیلی نوشتم ببخشید بوس...ولی مهناز همیشه پر انرژی بمون میدونم حق بهت میدم پیش میاد ولی پرانرژیت یه چیز دیگس

سلام عزیزم
خیلیم خوبه.خودت میتونی واسه خودت رنگ بذاری؟
خب پسرت حالا که نمیاد،بذارش پیش شوهرت و خودت برو قدم بزن.یا اینکه سه تایی برید.اگه باباش باشه احتمالا همراهی میکنه.
قربونت برم.آره واقعا چه سورپرایزی شدم ساعت پنج صبح!!!چه خوب یادته!ایول به تو!
آخی خدا الهی حفظش کنه داداش گلتو.جاش خالی نباشه.
من کلافکی و دپرس شدنم معمولا زیاد طول نمیکشه!نخوامم مجبورم که انرژیمو زود به دس بیارم.نگران نباش

مریم 13 - اسفند‌ماه - 1396 ساعت 02:52 ب.ظ http://l-r-y.blogsky.com

منم شلوغی های بازارا رو دوست دارم

آره خیلی خوبه و حس زندگی داره

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.