روزگار زندگی یک بانو

فراز و نشیب ها و روزمرگیهای یک زن,یک مادر,یک همسر ‌‌‌......

روزگار زندگی یک بانو

فراز و نشیب ها و روزمرگیهای یک زن,یک مادر,یک همسر ‌‌‌......

دیگه حوصله هیچ چیو ندارم


نمیخواستم بنویسم،ولی گفتم شاید نوشتن حالمو بهتر کنه.کامنتهای تٲیید نشده ای دارم که باید تٲییدشون کنم،ولی حسش رو ندارم.

از صبح که بیدار شدم حالم بده!

یه دلشوره و نگرانی بدی دارم.

نمیدونم چرا دیگه نسبت به وبلاگ و نوشتن توش حس خوبی ندارم!حس میکنم اینجام دیگه حال و هوای قبلو نداره.دورویی و دو رنگی توش اینقدر زیاد شده که حالمو بد میکنه!

خسته ام.....

گفته بودم بهتون که اول از همه به فکر خودتون باشید.ولی خودم هیچوقت به این حرف عمل نمیکنم!من کسیم که اول به همممممممممممه فکر میکنم و غصه شونو میخورم و حرصشونو میخورم و هرکاری بتونم براشون میکنم،بعد آخر سر،اگه جونی و حالی برام باقی مونده بود،به خودم میرسم!

محبت و مهربونی زیاد از آدم تو نظر دیگران،یه احمق میسازه!اینو میدونستید؟

نمیدونم چمه،ولی از همه ناراحتم!

تمام آخر هفته رو شوهری بهم رسید.

همینطوری دورم میگشت و هرچی میخواستم برام آماده میکرد!

حالم بهتر نشده!پنجشنبه باز بهم سرم زدن.جمعه هم رفتم آمپولمو زدن و فشارمو گرفتن گفتن پایینه.شوهری دعوام کرد و کلی چیز میز برام خرید که بخورم و جون بگیرم!حالا نه اینکه از لاغری دارم میمیرم!!!

امروز حالم افتضاحه!هی با خودم فکر میکنم چیکار کنم تا ازین حال و هوا در بیام،ولی هرچی فکر میکنم،میبینم هیچی حالمو خوب نمیکنه!

دیشب تو استیج ،رضا حذف شد.من طرفدارش نبودم،ولی ساشا از روز اول طرفدارش بود.دو ساعت تموم داشت جیغ میزد و گریه میکرد!!!چشاش شده بود قده نوک سوزن بس که گریه کرده بود!

چهار قسمت عقب مونده شهرزادو پنجشنبه و جمعه دیدیم.هنوزم سه قسمت عقبیم.سی دی هاشو گرفتیم تا بعدا ببینیم.

چهارشنبه،کولونوسکوپی دارم!ظاهرا عکس برداری از روده و دستگاه گوارشه.واسه همون مشکلی که قبلا گفته بودم.خیلی خیلی میترسم!

هم از خوده عمل،هم از نتیجه اش!

نمیدونم چمه!شاید قراره بمیرم که اینقدر بی قرارم و دلم آشوبه!

شایدم اتفاق بده دیگه ای تو راهه....

میخواستم امروز وبلاگمو حذف کنم!ولی گفتم بذار باشه،تا بعد!

حالم بد میشه وقتی اینجا میفهمم یه سری محبتهاشون و قربون صدقه رفتناشون چقدر الکی و ظاهریه!

گفتم وقتی زیادی به همه محبت کنی،تو نظرشون یه احمقی؟!آره گفته بودم انگار!ولی اشکال نداره!بازم میگم،تا شما اشتباهات منو تکرار نکنید.

ساده نباشید!بی تو قع محبت نکنید.همیشه سیاست داشته باشید.تو ظاهر قربون صدقه دوستاتون برید،ولی پشت سر فقط و فقط به فکر خودتون باشید!برای هیچکس هیچ کاری انجام ندید!!اینجوری عزیز میشید!اونوقت همون دوستا که براشون هیچکاری نکردید،بیشتر دوستتون دارن!

تو این دنیا،چه حقیقی چه مجازی،هیچکس قدردان محبت دیگری نیست!پس محبت نکنید!فقط جایی ابراز علاقه کنید که براتون منفعت داشته باشه!!!

کسی که عادت داره همیشه محبت کنه و نگران بقیه باشه،این میشه وظیفه اش!از نظر بقیه کار مهمی نکرده!چون اصلا آدم مهمی نیست!پس الکی به فکر بقیه نباشید و نگرانشون نشید!

از حال بده من درس بگیرید!

خسته ام.....

دیگه نمیخوام دعا کنم.نمیخوام آرزوهای خوب بکنم.

لطفٲ نصیحت نکنید...

مسخره نکنید.....

الکی قربون صدقه نرید...

اگه از من بدتون میاد یا حوصله مو ندارید،مجبور به کامنت گذاشتن نیستید!

نمیدونم کی حوصله کنم کامنتهایی که اومده رو تٲیید کنم،ولی بعدا اینکارو میکنم.فعلا حالم خوب نیست....

کاش یه کم دل و زبونمون یکی بود!

نظرات 44 + ارسال نظر
ویولا 24 - اسفند‌ماه - 1394 ساعت 11:02 ق.ظ http://www.sadafy.persianblog.ir

مهناز جون بهتری الان؟ تازه همین الان پستاتو رسیدم که بخونم، این دوهفته اونقدر سریع گذشت برام که واقعا باورم نمیشه دو هغته گذشته!!! دلمم برا نوشته هات تنگ شده. چه عجیب... دقیقا همون روزی که خدا پسرک رو به ما بخشید اون اتفاق ناراحت کننده برای دندون افتاده بوده. خدا به بعزماندگانشون صبر بده و روح پدرشون رو بیامرزه.

به به مامان ویولای عزیزمخوبی؟نی نی خوشگل ما خوبه؟
دیگه اینروزا بایدم وقت نداشته باشی!بچه حالا حالاها کل وقتتو پر میکنه و زمان از دستت در میره.
دنیا همینه دیگه.یکی از دنیا میره و جاش یه فرشته کوچولو به دنیا میاد.خدا همه رفتگانو بیامرزه.....

Amitis 18 - اسفند‌ماه - 1394 ساعت 07:19 ب.ظ http://amitisghorbat.blogsky.com

اره من هم فکر می کنم مامان لازمی، ولی امه مامانت از مدل مامان من نباشه که بیشتر از همه استرس بگیره :)

آخ آمیتیس،واقعا مامان لازمم!مامان منم یه وقتایی بیشتر به آدم استرس میده،ولی همونم وجودش غنیمته!خیلی دلم میخواست پیشم بود!

سیما 18 - اسفند‌ماه - 1394 ساعت 02:30 ب.ظ http://gholak-banoo.persianblog.ir

عزیزم، الهی بگردم. من نمی دونم چرا این رو نخونده بودم. الان انژری خوب بفرست. جای این استرس، که هی چی میشه بگو همه چیز ختم به خیر می شه و اوکی میشه. من بهت گفتم به خودت فرصت بده، نمی دی خواهر من. الان خسته ای دلنگرانی اینجوری شدی. خانومی، یه کمی، یه کوچولو به اون دل مهربون و بدن نازنین استراحت واقعی بده. کلاس یوگا دارین اون اطراف، از بعد از عید یه ساعت برو توی ارامشش . از فضاهای استرسزا، خسته کننده(هرچند عزیز) اگه دور بشی، می تونی راه حل بهتری برای فردا و آینده ات پیدا کنی. تو بهترینی. من عشقت رو به همه اونچیزی که الان دلخورت کرده، توی سطر سطر بلاگ دیدم. پس بهت خواهرانه پیشنهاد یه دوره ارامش درمانی می دم.
خدا با عاشقان است.

خدا نکنه عزیزدلم.
من همیشه از تو و نوشته هات انرژی میگیرم سیما جون.اون صمیمیت و مهربونی که تو وجودت هست رو کاملا حس میکنم!
واقعا باید یه کم استراحت بدم به خودم.بیشتر به فکرم!
یوگا رو دوس دارم.ببینم میتونم برم بعده عید یا نه.ولی خودمم اینروزا زیاد به این فکر میکنم که چیکار کنم که آرامشم بیشتر بشه.
واقعا خلٲ این آرامش تو وجودم و تو زندگیم احساس میشه!
خدا همیشه با ماست.به این ایمان دارم....
خیلی برام عزیزی سیما جون

سهیلا 18 - اسفند‌ماه - 1394 ساعت 12:42 ب.ظ

سلام مهناز جان
امیدوارم تا الان حال روحیت بهتر شده باشه.برای عمل فردا هم انشالله خیره و مشکلی نیست.برات دعا میکنم ....
تو دوست خوبی هستی.اینو جدی میگم.وقتی در مورد دوستای وبلاگیت حرف میزنی؛آدم میفهمه چقدر برات مهمه.از طریق یکی از دوستانم متوجه شدم که برای مراسم ختم پدر دندون هم رفته بودید.میدونم که خیلیها که میتونستند و نرفتند.چون عقیده دارند دوستی مجازی رو نباید حقیقی کرد.ولی خب ازینکه اینقدر برات مهم بوده،خیلی خیلی قابل تقدیره.
وقتی برای دوستیهای مجازی و جدید اینقدر ارزش قائل هستی،معلومه که تو دنیای واقعی،دوست فوق العاده ای هستی.
ولی از من به شما نصیحت،آدمها کمتر قدر اینجور دوستیها رو میدونند.بهتره اول راحتی خودت و خانواده ات رو در نظر بگیری،بعد دوستات.البته که رفتار شما و حس مسولییتی که داری،قابل تقدیره،فقط برای اینکه آسیب نبینی و اذیت نشی،گفتم.چون تو این پستت حس کردم،دلخوری و ناراحت.
امیدوارم در سال جدید،خدا بهترینها رو نصیب دل مهربونت بکنه!
من هر چند ماه یه بار فکر کنم برات کامنت میذارم،اونم اینقدر طولانی میشه!!!ولی همیشه میخونمت دختر مهربان.

سلام عزیزم
ممنونم از اینهمه محبتی که بهم داری.البته من به این خوبی که شما میگید هم نیستم واین نظر لطف شماست.
بله برای ختم بابای دندون،رفتم و فکر میکنم باید میرفتم.در مورد دوستای دیگه،حرفی ندارم.بالاخره هرکی اونجوری که صلاح میدونه رفتار میکنه.
ولی در کل قبول دارم که همیشه باید اولویت خودمون باشیم،بعد دیگران.
ازینکه همراهم هستی و نوشته هامو دنبال میکنی،خوشحالم و ازت ممنونم.
منم برات تو سال جدید بهترینها رو از خدا میخوام دوست با محبت و خوش قلبم

سمیرا 18 - اسفند‌ماه - 1394 ساعت 09:49 ق.ظ http://tehran65.blogfa.com

من میدونم

مهناز خودشو لوس کرده و مامانشو میخواد

الفرارررررر

اگه راس میگی،وایسا.......
من مامانمو میییییییخواااااام

Amitis 18 - اسفند‌ماه - 1394 ساعت 07:33 ق.ظ http://amitisghorbat.blogsky.com

چطوری عزیزم ؟ رفتی واسه عکسبرداری؟ جوابش اومد؟ یک خبری از خودت بده

قربونت برم عزیزم.
فردا باید برم.خدا کنه زودتر فردا بشه و این عملم تموم بشه و خیالم راحت بشه!ۈ

شمیم 18 - اسفند‌ماه - 1394 ساعت 12:18 ق.ظ http://mamanyekta.blogsky.com

سلام مهناز جان
من معمولا وبتون رو میخونم ولی چندوقت بود درگیر بودم زیاد نیومدم تا امشب که بهتون سر زدم و دیدم نوشتی کلونوسکوپی داری.عزیزم منم پنجشنبه گذشته تو بیمارستان اراد انجامش دادم.تحت نظر دکتر یوسف پور.من بیهوشی گرفتم و اصصصلا متوجه نشدم.خداروشکر جوابش هم نرمال بود و دکتر گفت برو پنج سال دیگه بیا.من از چهارشنبه هشت صبح شروع کردم به اب و ابمیوه خوردن.پنج تا بسته پیدرولاکس هم تو ده تا لیوان اب حل کردم و تا اخر شب خوردم.اونشب تا صبح نخوابیدم من اصلا از خود عمل نمیترسیدم فقط استرس جوابش رو داشتم که خداروشکر بخیر گذشت...برای شما هم دعا میکنم و دلم روشنه انشالله چیزی نیست نگران نباش.این رو زیاد بگو"بسم الله الرحمن الرحیم ماشاالله لاحول ولاقوه الا بالله العلی العظیم"این ذکر معجزه میکنه عزیزدلم

سلام عزیزدلم.
اتفاقا یکی از بچه ها گفتش که شمام انجام دادی.اومدم وبت و خوندم.خدارو شکر که جوابش خوب بود و مشکلی نداشتی.خیلی براتون خوشحال شدم.
من فردا دارم.امروزو باید مایعات بخورم.البته اون پنج بسته پودر رو دکتر به من گفت تو بیست تا لیوان آب قاطی کنم و بخورم!فردا هشت صبح نوبت دارم.
بیهوشی خوبه.لااقل آدم سر عمل دیگه استرس نداره.
قربونت برم عزیزم.خیلی محبت کردی که اینا رو بهم گفتی.ایشالله به حق دل پاک و مهربونت هیچوقت دیگه درگیر دکتر و بیمارستان نشی و همیشه خودت و عزیزات سلامت باشید.

رز صورتی 17 - اسفند‌ماه - 1394 ساعت 01:38 ب.ظ http://her-life20.mihanblog.com/

اخ اخ اخ اخ ببین کی از این حرفا میزنه!!! خاله مهنازززز...خوب باش تو رو خدا...حال بدت رو اصن نمیتونم تحمل کنم....
همیشه خوشحال باش...همیشه خوب باش...خوب نباشی اونایی که دوست دارن اذیت میشن خو!
خیلی دیر اومدم معذرت میخوام...
همه چیز درست میشه غصه نخور...ادمای بد همه جا بدن...
چقدر شبیه منی....محبت هات شده وظیفه...واسه همه هر کاری میکنی موقع خودت هیشکی وجود نداره....
همه چیز درست میشه...دیگه از این حرفای زشت و مرگ و اینام نگیااا...خدانکنههه ایشالا 120 سال زنده باشی..دنیا با مهربونی ادمایی مثل شما هنوز خوب مونده...
مواظب خودت باش عزیزم...بیشتر خوشحال باش و غصه هاتو بده باد ببره

راستش فاطی جون،خودمم نمیتونم خودمو اینجوری تحمل کنم!
معذرت خواهی واسه چی عزیزم،هروقت فرصت کردی و دوس داشتی بهم سر بزن.
راستی تو بهتر شدی؟امروز اومدم دیدم نوشتی.الان رمزتو دیدم.میام میخونمت.
کاش واقعا این آخر سالی بادی بیاد و مشکلات و مریضیها و غمهای همه مونو ببره و سال جدید رو بتونیم خیلی خوب و در آرامش و بدون هیییییییچ مشکل و غم وغصه ای شروع کنیم

نسیم 17 - اسفند‌ماه - 1394 ساعت 11:46 ق.ظ http://nasimmaman

مهناز جون.خدا نکنه غمگین باشی....اگه از رفتار و حرف کسی دلخوری...بسپارش به روزگار....تو نمیتونی آدما رو عوض کنی....مریضیتم خوب میشه نگران نباش....سرما خوردگی آدم و خیلی بی حال میکنه...کلونوسکوپی هم به خیر میگذره مطمئن باش...
میبوسمت

قربونت برم نسیم جونم.همین کارو میکنم.این آخر سالی،همه اونایی که ناعادلانه بهم بد کردن رو میسپارم به عدالت خدا و مطمینٲ هیچکی بهتر از اون نمیدونه تاوان رفتار هرکدوممون چیه.
احساس میکنم بدنم ضعیف شده نسیم.الان حدود ده روزه که خیلی سخت مریض شدم و کاملا افتادم!
تو خیلی خوبی نسیمم.از ته دلم از خدا میخوام،تمام این مهربونیا و آرزوهای خوبی که برای بقیه میکنی به خودت برگرده و با همسرت و آرشای عزیزم خوشبختی رو در آغوش بگیرید

سمیرا 17 - اسفند‌ماه - 1394 ساعت 06:33 ق.ظ http://tehran65.blogfa.com

حال جسمیتم خوب میشه عزیزم...واستا بهار بیاد

فصل شکوفه ها بیادخوبه خووووب میشی...

یادته منم اینجور شده بودم؟؟؟چقدر تو بهم حرفای خوب میزدی

روحیه میدادی...حالام من میخام تلافی کنم و به خودت روحیه

بدم

به حرفای چرت و پرت دیگرانم اصصصصن اهمیت نده....اصصصصن

ایشالله...
کاش زودتر خوب بشم سمیرا.اصلا این حالمو دوس ندارم!
تو عزیزدلمی
چششششششم

سمیرا 17 - اسفند‌ماه - 1394 ساعت 06:28 ق.ظ http://tehran65.blogfa.com

مهناز اون سمیرا که بد حرف زده من نیستمااا به قران

میدونم بابا!تو کجا و همچین آدمایی کجا!
تو عشقی

نگار 17 - اسفند‌ماه - 1394 ساعت 01:57 ق.ظ

سلام شما دقیقا حالت هاى چند سال پیش منو دارى
یه روز سر حال بودم یه روز بهم ریخته بودم یه روز دستام و پاهام به قدرى درد میگرفت که میگفتم ام اس گرفتم یه روز تو سینه هام درد میگرفت خلاصه سرت را درد نیارم پیگیرى که کردم دیدم همه این حال و احوال ها منشا عصبى داره تازه دکتر گفت ممکنه افسردگى حاد بگیرى همش هم از حرص و جوش الکى از دست ادم شوهر است ویکمى هم دغدغه زندگى دوسال خوب بودم الان دوباره سه چهار ماهه همون طور شدم اما هم من هم تو دوست گرامى محکم تر از این حرفهاییم با بی تفاوتى مشت محکمى میزنیم بر دهان امریکا

سلام عزیزم
امیدوارم حالت خوبه خوب بشه.
درسته،بیشتر مشکلات جسمی و روحی منشٲ عصبی دارن!
بیچاره آمریکا
ولی در اینکه ما قوی هستیم و بازم حالمون خوب میشه،هییییچ شکی نیست

دلارام 16 - اسفند‌ماه - 1394 ساعت 08:25 ب.ظ

عزیزم الان حالت خوب نیست تصمیم نگیر بزار سر وقت وحوصله
انشالله مشکلی نیست توکل به خدا
به هیچی فکر نکن آروم باش عزیزم

همین تصمیمو دارم.منتظرم یه کم بهتر بشم،بعد!
ایشالله که همه مون همیشه سالم باشیم و مشکلی نداشته باشیم.
فدای تو

سپیده 16 - اسفند‌ماه - 1394 ساعت 08:16 ب.ظ

ببین ملت چه بیکارن که کامنت گذاشتن چون گفتی ساشا از حذف رضا ناراحت شد،پس داری از رو آشتی کپی میکنی!!!!!
خب پس احتمالا زندگی من و خواهرمم کپی برداری از رو آشتیه!چون بچه های جفتمون کلی گریه کردن واسه حذف رضایادم باشه اینو جایی نگم،وگرنه مردم فکرمیکنن از رو آشتی کپی کردم!
به نظرم خوب میکنی که مزخرفاتشونو پاک میکنی!اینجوری میفهمن که به فلان پسرتم حسابشون نمیکنی!بذار اینقدر تراوشات ذهن بیمارشونو بنویسن،تا جونشون در بره!والله....

اینو بهت بگما مهنازی،نبینم ننویسی!حالا چون ما خواموشیم،دلیل نمیشه اجازه بدیم اینجا رو ببندی که!
همیشه خوب و شاد باش خانمی پر انرژی!

؛منم چون برام مهم نبود،این یکی رو تایید کردم تا شما خودتون طرز فکر قشنگشونو ببینید !
بگذریم!ارزش حرف زدن ندارن.....
چشم عزیزم
قربونت برم.شمام همینطور

رویا،ر 16 - اسفند‌ماه - 1394 ساعت 07:53 ب.ظ

سلام مهنا.ز جون من خواننده خاموشم،کلونوسکوبی بسیار راحت است ومن انجام دادم اون بودرها را از روز قبل باید بخوری تا رودهها تمیز باسند، مطمین باش هیج مشکلی نداری،انشالله خدا دلت را لبریز از ارامش وشادی کنه

سلام عزیزم
ممنونم .راستش من زیادی ترسوام.در این حد که آمپول میخوام بزنم،از ترس فشارم میفته!امیدوارم واسه منم راحت باشه.بعدمیه قسمت ترسم مربوط به جوابشه که امیدوارم با دعاهای شما دوستای عزیزم،به خیر بگذره!
امیدوارم همه آرزوهای خوبت،با انرژی بیشتر به طرف خودت و عزیزات برگرده،نازنینم

آتوسا 16 - اسفند‌ماه - 1394 ساعت 07:14 ب.ظ

مهناز جون چی شده؟ عزیزم حال بد روحی ت از خلال نوشته هات معلومه... نمی دونم دقیقا چه علت هایی داره ولی فقط اینو بدون که تو دنیای وبلاگستان، مثل دنیای حقیقی، همه طور آدم هستن... همون قدر که خیلی ها مثبت هستن، بعضاً انرژی منفی می دن و می خوان بکوبند... ولی خواهش می‌کنم تسلیم نشو... به خاطر خودت، اینجا قسمتی از زندگی تو هست، و مثل یک موجود زنده بالا پایین داره...
به حرف یاوه گو ها اهمیت نده و حذفشون کن... خودشون خسته میشن...
ببین کولونوسکوپی قطعاً ناخوشایند هست ولی فکر کن چه امکان خوبی هست که در اختیارت هست و حتماً خیالت را راحت می کنه...
چند تا حرکت ریلکسیشن انجام بده و یا کتاب بخون یا هر کاری که بتونه آرومت کنه
به خدا می سپرمت

چیزی نیست،یه کم به هم ریخته ام آتوسا....
نمیدونم چرا آدمها اینجوری شدن!الان تو اینستاگرامم که بری،این پدیده غوغا میکنه!یعنی تا از یکی خوششون نمیاد،طرفو میبندن به انواع فحشهای رکیک و جنسی!اونوقت حرف از فرهنگ چند هزار ساله هم میزنن!!نمیدونم چی شده،فقط امیدوارم خدا هدایتشون کنه....
آره واقعا امکانات خوبیه که میشه خیال آدم راحت بشه.امیدوارم منم خیالم راحت بشه.
الان آرومترم.راستش کامنت بچه ها آرومترم کرده.سعی میکنم زیاد بهش فکر نکنم.نتیجه اش رو هم سپردم به خدا....
حضورت بهم دلگرمی میده آتوسای عزیزم.امیدوارم زندگیت همیشه پر از آرامش و سلامتی باشه

رویا 16 - اسفند‌ماه - 1394 ساعت 05:31 ب.ظ

عزیزم نگرانت شدم خوبی الان

ببخشید تو رو خدا...
بهترم!

خودم 16 - اسفند‌ماه - 1394 ساعت 05:23 ب.ظ

آخی چی شده مگه

چیزی نیست،میگذره....

فندوقی 16 - اسفند‌ماه - 1394 ساعت 03:26 ب.ظ http://0riginal.blogfa.com/

مهناز جونم قرار نیست همه ما رو تایید کنن یا مطابق میل ما زندگی کنن. درسته که تو مهربون و دلسوزی. ولی آدما شاید تو اون زمان درک نکنن ولی بالاخره میفهمن. ولی تو اولویت رو خودت بزار.
نگران نباشآزمایش فقط برای اطمینانه. منو که گفته بودن مشکوک به ام اسی کلی آزمایش دادم که خیالم راحت شه. تو هم نگران نباش.اون پودرو زمانی بخور که خونه ای چون ملین و باعث تخلیه معده و رودت میشه.یه پاکسازی بدنت میشه . من برات دعا میکنم. خوش به حالت چقدر همه دوست دارن

درسته عزیزم.ولی باور کن من اصلا دنبال تایید نیستم.اتفاقا انتقاد و مخالفت همیشه برام جالبه و ازش استقبال میکنم.بحث اصلا این چیزا نبود.بگذریم....
واقعا گفته بودن مشکوک به ام اسی؟الهی بمیرم،چه استرسی داشتی حتمٱ.خدا رو شکر که به خیر گذشت و خیالت راحت شد.ایشالله همیشه سالم باشی...
منم اینجا و دوستای خوبمو دوس دارم.حتی اونایی که خاموشن و کامنت نمیذارن رو هم انرژی هاشونو دریافت میکنم و خوشحالم.
ممنون که هستی فندقی عزیزم

ترانه 16 - اسفند‌ماه - 1394 ساعت 02:57 ب.ظ

خوب چی شد یهو
چرا آخه؟لااقل قبل رفتن خداحافظی کنین.یهو حذف نکنین.من دلم میگیره

چیزی نیست،یه کم حال روحی و جسمیم خرابه!
ای جااااااانجایی نرفتم یه کم بهتر بشم مینویسم

مهرنوش 16 - اسفند‌ماه - 1394 ساعت 09:08 ق.ظ

عزیزم من هم قبلاً مینوشتم ولی بعدش کلاً وبلاگ رو بستم و هم سختم بود هم راحت تر شدم، کلاً مردم بدون شناخت علاقه به تحلیل آدمهای اطرافشون دارند و این نشون دهنده نادونیشونه، همونطور که از یه آدم نادون ناراحت نمیشی یا اگه بشی کمتر میشی، از کامنت گذاران نادون هم ناراحت نشو، دست خودشون نیست شاید هم قصد خیری دارند و با از روی جهالت برعکس عمل میکنند، چیزی که هست، اول به این نگاه کن که این آدمها کجای زندگی شما هستند؟ ارزش تلف کردن وقتت و حرص خوردنت رو دارند یا نه؟ اگر نه، بزار همون پشت سرت بمونن و اهمیتی بهشون نده گاهی نشنیدن باعث میشه زبون افراد کوتاه بشه... به هر صورت مراقب خودت باش

همه ناراحتی و گرفتگیم به خاطر وبلاگ نیست عزیزم.ولی درکل باهاتون موافقم.آدم باید واسه هرکسی به اندازه ارزشش وقت و انرژی بذاره.
مرسی که همراهمی

فرشته 16 - اسفند‌ماه - 1394 ساعت 08:32 ق.ظ

خیلی میفهممت. صبر داشته باش. همه چی درست میشه.

قربونت برم عزیزم

Maneli 16 - اسفند‌ماه - 1394 ساعت 03:52 ق.ظ

Mahnaze golam
Nabinam narahtatito khahari
To ro khoda harf az bivafaee nazan
Zabooneto gaaz begir mordan o ina nagoo ke delam kande shod
Kash mitunestam pishet basham
Dokhtar shomaliha harfe hamo mifahmam
Dustet daram
Ye alame energiye mosbat barat ferestadam

ببخشید اگه ناراحتت کردم عزیزم.
واقعا به انرژی مثبت نیاز دارم.یه دنیا ممنون

مامان طلا خانوم 16 - اسفند‌ماه - 1394 ساعت 12:36 ق.ظ

سلام مهناز عزیزم.
امیدوارم حال خودت و دلت خوب شده باشه.
مواظب خودت باش.مثل همیشه برای سلامتی و شادیت دعا میکنم.

سلام عزیزم
زیاد خوب نیستم!
مررررسی عزیزم،واقعا بهش احتیاج دارم

سحر۲ 16 - اسفند‌ماه - 1394 ساعت 12:33 ق.ظ

چی شده؟:-(
هیجان مثبت و منفیت زیاده خشگل اونه اذیت میشی,متوسط بودن امن ترین راهه برای زندگی در هر دنیایی,حقیقی و مجازی

ممنونم که هستی!
حرفهات مثل همیشه عالی بود سحری...

بهار 15 - اسفند‌ماه - 1394 ساعت 11:16 ب.ظ

مهناز جون خواهش میکنم تو موقع ناراحتی تصمیم نگیر این وبلاگ جزیی از زندگیت شده چه بخواهی چه نخواهی .کاری به کسی نداشته باش برا خودت بنویس اگه دوست نداری نظرات بقه رو نخون این طوری اذیت نمیشی .در ضمن من وبلاگت رو خیلی دوست دارم چون صادقانه درباره خودت مینویسی وخودت رو نقد میکنی ،ما دوستت داریم بی کلک ونقشه

مرسی که همراهمی عزیزم
چقد دوس داشتن بی بهونه و بی ریا کمیاب شده!خداروشکر که پیش شما هنوز پیدا میشه

آذر 15 - اسفند‌ماه - 1394 ساعت 11:04 ب.ظ

سلام مهناز جان چی شد انقد ناراحتی
خب طبیعیه یه سری افراد بیان اینجا و ناراحتت کنن
درسته اینجا مجازیه اما خونه خودته
درسته رمزی کردن خوب نیس اما حداقل خیالت راحته که در خونت به روی همه باز نیس و همه نمیتونن سرک بکشن.
امیدوارم الان که این کامنتو مینویسم حالت بهتر شده باشه

سلام عزیزم
فقط بحث اینجا نیست آذر جان.کلا یه سری مسایل باعث شده که خوب نباشم و دلگیر بشم.
منم امیدوارم که بتونم زودتر خوب بشم!مرسی از محبتت عزیزدلم

سپیده مامان درسا 15 - اسفند‌ماه - 1394 ساعت 10:17 ب.ظ

چی شده مهناز آخه
یکم بیشتر به فکرخودت باش اینقدر غصه و نگرانی فایده ی هم داره خواهر فقط خودتو داغون کردی و از بین میبری
ان شالله که خوب خوب باشی همیشه ، جواب آزمایشات هم ان شالله که خوبه

چیزی نیست سپیده جونم!خوب میشم!
به قول معروف،این نیز بگذرد....
شما عزیزدلمی

مریم 15 - اسفند‌ماه - 1394 ساعت 08:41 ب.ظ http://mmohraz@yahoo.com

سلام . مهناز جان از صمیم قلب آرزو می کنم شادی و تندرستیت را بازیابی کنی .
دوست عزیز م . از بی مهری نگو . مهربونی خصلت توست.
مراقب خوبی هات باش

سلام عزیزم
خیلی لطف داری.
خوشحالم که دوستایی مثل شما دارم

سمیرا 15 - اسفند‌ماه - 1394 ساعت 08:19 ب.ظ

واقعا همه میکفتن از اشتى تقلید میکنى باورم نمیشه یعنى انقدر تابلووووو دقیقا حرف تتى زدى سر حرف رضا حذف شد واااااااااى تو حتا اون عکسى که از خودت کرفتى از بشت سر از اشتى برداشتىىى بابا نکن ضایعس مردم میفهمناا

خواستم به رسم پاک کردن مزخرفات،اینم پاک کنم،بعد دیدم ارزش اینم ندارید آخه!
هیچوقت به خودم زحمت جواب دادن به این چرندیاتو نمیدم و شما رو با مغز و فکر مریضتون تنها میذارم!

شهره( مامام حسین) 15 - اسفند‌ماه - 1394 ساعت 08:13 ب.ظ

واااا.من یکی هرروز سرمیزنم ببینم.نوشتی یا نه به جان پسرم نوشتنتو دوست دارم.دقیقا خیلی از اخلاقای منو داری بخدا منم همیشه محبت میکنم.و دلسوزی ولی بقیه عزیزتر میشن.بیخیال.... در لحظه زندگی کن که البته یکی به خودم باید بگه.ولش کن...خونه تکونی و خرید کن حالت بهتر میشه انشالله

راستش اینقدر حالم بده که از خونه هم نمیتونم برم بیرون!
ازینکه همیشه همراهمی مموونم شهره جان

Maryam 15 - اسفند‌ماه - 1394 ساعت 08:08 ب.ظ

مهناز جونم اصلا این مدل نوشتنت منو براشفت اخه تو وبلاگت پر از انرژی و برای من همیشه توش روح زندگی بوده،حتی فک کردم شاید هک شدی،اماهرچی که هست ،همه ماهارو یکسان نبین ادمای از جنس خودتم هستند که خواننده ات هستند،دوستت داریم و دعاگویتم

ببخشید که ناراحتتون کردم.
راستش شاید چون چندتا حس ناراحتی و دلخوری و عصبانیت رو باهم داشتم،پستم اینقدر ناراحتتون کرد.من معمولا آدمها رو قضاوت نمیکنم و همه رو هم با یه چوب نمیرونم.ولی بعضی رفتارا واقعا دل آدمو به ذرد یاره....
منم دوستت دارم و برات بهترینها رو از خدا میخوام

سمیرا 15 - اسفند‌ماه - 1394 ساعت 06:58 ب.ظ http://tehran65.blogfa.com

آره مهناز منم موافقم باهات

مهربونی و محبت تو حد خودش خوبه ...ببین منو زیاد به این چیزا

فکر نکن ...الان مهم سلامتیته

آره اصلا انگار سرد بودن و بی تفاوت بودن مد شده سمیرا!انگار آدمها اگر محبتی هم دارن،سعی میکنن ابرازش نکنن!انگار محبت زیادی واسه آدمها کسر شٲن میاره!
آخ که الان همین سلامتی رو هم ندارم سمیرا

مامان رویا 15 - اسفند‌ماه - 1394 ساعت 06:54 ب.ظ http://dargozarerozegar.rozblog.com

خیلی نگرانت شدم بااین پستت مهناز جون
انشاالله زودترروبه راه شی

دببخشید که نگرانتون کردم.
حال جسمیم که تعریفی نداره و یه هفته است افتادم و نمیدونم کی این ویروس لعنتی میخواد از بدنم بره بیرون!حال روحیمم که،نگم بهتره!!!
ولی منم امیدوارم که خیلی زود خوب بشم.
ممنون مامان مهربون

مریم 15 - اسفند‌ماه - 1394 ساعت 06:00 ب.ظ

سلام.من یک خواننده خاموش هستم همین جا هم میگم که از بعضی کارهاتون خوشم میاد واز بغضی کارهاتون نه ولی مدتی است وبلاگ شما را میخوانم یعنی معتاد به خواندنش شدم وبلاگ شما و بعضی دیکر.من جمعه عازم کربلا هستم نمیدانم اعتقاد شما در چه حد هست اما من خودم را ملزم میدانم که برای شما و برای بیماریتان دعا کنم بپاس زمانهایی که من افسرده بودم و وبلاگ نویسی شما و بعضی باعث تغییر حالت من شد براییتان سلامتی و موفقیت از خداوند خواهانم.

سلام عزیزم
زیارتتون پیشاپیش قبول باشه.یه دنیا ممنونم که منو یادتون هست و برام دعا میکنید.
امیدوارم همیشه زندگیتون پر از سلامتی،شادی،عشق و خوشبختی باشه

دختربنفش 15 - اسفند‌ماه - 1394 ساعت 04:22 ب.ظ http://marlad.blogfa.com/

سلام .منم اصن حالم خوب نیست .خسته شدم از زندگی .کاش ما هم مثه ساشا دغدغه اینا داشتیم که چرارضا حذف شده .مهنازجوون ایشالا هیچیت نیست و زود زود خوب میشی.خاهش میکنم وبلاگتو حذف نکن .توواقعا انرژی میدی به آدم .مواظب خودت باش و به خودتم برس .بفکر هیشکی نباش جز خودت و شوهرت و پسرگلت

سلام عزیزم
توام بنفشی؟واقعا کاش دغدغه هامون مثل بچه ها بود!
حس میکنم این مدت اخیر همه پستام شده پر از انرژی منفی!دوس ندارم اینجوری باشه....
همیشه شاد باش دوست خوشگل اصفهانی من

S...H...R 15 - اسفند‌ماه - 1394 ساعت 04:07 ب.ظ http://maloosak.69.mu

ممنون از سایت خوبتون و آفرین به حوصلتون که کامنت مارو میخونید. میشه خواهش کنم به سایت ما هم سر بزنید واقعا دمتون گرررررم مرسیییییییی
98651

دم شمام گررررررم با اینهمه پشتکار!

مونا 15 - اسفند‌ماه - 1394 ساعت 04:06 ب.ظ

چرا اینقدر ناراحتی تو؟
مگه چی شده؟

چیزیم نیست مونا جون.خوب میشم!
ناراحت نباشیا

Amitis 15 - اسفند‌ماه - 1394 ساعت 03:31 ب.ظ http://amitisghorbat.blogsky.com

استرست طبیعی به خاطر عکس برداری هست ، بیشتر انرژی منفیت هم واسه همون ، مطمئن باش چیزیت نیست ، تو ایران دکتر ها فقط یزرگ میکنند و هی میفرستن عکس و ازىمایش، مراقب خودت باش عزیزم :*^^

راستش همه اش واسه این نیس آمیتیس.
ولی خب اینم یکی از دلایلشه!
امیدوارم همینجوری باشه که تو میگی عزیزدلم

مری 15 - اسفند‌ماه - 1394 ساعت 03:17 ب.ظ

روغن کرچک هم خوردم که روده هم تخلیه بشه....برای من فقط قسمت پایین روده بود حتی بی حسی هم نزد....دیگه قابل تحمل بود...زود تموم شد.....تازه کل روده رو فقط بعضی دکترهابیهوش میکنن...بعضی بی حس....ولی بی خطر...بعدش فقط احساس میکردم روده هام باد افتاده و دستشویی دارم....اصلاترس نداره

ممنونم به خاطر اینکه تجربه ات رو بهم گفتی!
ایشالله دیگه هیچوقت کارت به دکتر و بیمارستان نکشه و همیشه سالم و شاد باشی.

مری 15 - اسفند‌ماه - 1394 ساعت 03:13 ب.ظ

من.یک بارکولونوسکوپی کردم...اصلا ترس نداره....زود هم تموم میشه....خیالت هم راحت میشه که چیزی نیست....من سه روزقبلش فقط آب آبمیوه خوردم

من خیلی ترسوام مری!کاش واسه منم همینجوری باشه که میگی.
به منم گفته از دو روز قبل فقط مایعات بخورم به علاوه چندتا بسته پودر که باید باآب مخلوط کنم و بخورم!
جوابش خوب بود؟

سیما 15 - اسفند‌ماه - 1394 ساعت 03:01 ب.ظ http://gholak-banoo.persianblog.ir

آدم ها بدی می کنن تا دنیا و ادم هاش رو مثل خودشون بکنن. اما تو عوض نشو، تو اون نور امید باش که یه جماعت برای خوبی و پاکی دارند. تظاهر بدترین آفت جامعه بشری است.
خسته ای جووونم، از دست این مردم. بیا، من یه آغوش دارم که تقدیم می کنم. بیا گریه کنیم. از دست دنیا، غر بزنیم...اما بعدش خودمون رو تکون بدیم و شروع کنیم.
ما باید وایسیم. ما اخرین امیدهای عشق علاقه و محبت هستیم. بیا ...
مراقب خودت باش. زود خوب بشو...و بنویس...!!!بنویس از روزهای زرد، سبز و گاهی بنفش...اما بنویس.
می بوسمت

چقدر دلم میخواست میومدم بغلت سیما!
آخه تو پر از مهربونی و صفا و سادگی هستی!همیشه خوب بمون سیما که آدما دارن بدجوری این خوبی و سادگیشونو از دست میدن!اینقدر نقابها زیاده که دیگه به سختی میشه آشناها رو از زیرش پیدا کرد وشناخت!همه غریبه شدن!یه جورایی انگار غریبه بودن به آدما حس امنیت میده!واسه همین همه خودشونو به غریبگی میزنن تا نشناسیشون!!
بازم مینویسم.باید خوب بشم اول.حتما خوب میشم.....

فندوقی 15 - اسفند‌ماه - 1394 ساعت 02:51 ب.ظ http://0riginal.blogfa.com/

چقدر خوب میفهممت. فعلا به هیچی فکر نکن و فقط به سلامتیت برس.

کاش حال بد منو نمیفهمیدی!امیدوارم شما لااقل خوب شده باشی.حال من که تعریفی نداره.....
رسی عزیزم

میترا 15 - اسفند‌ماه - 1394 ساعت 02:36 ب.ظ

مهنازجان منهمین الان ازوبلاگ شمیم اومدم وبلاگ شما که دیدم شماوقت کولونوسکوپی دارن شمیم جونم قبلش خیلی میترسیدوحالش خوب نبود ولی الن خداروشکربهتره ونگرانی نیست دوس داشتی یه سربه وبلاگش بزن زنی تنهادرآستانه فصلی سرد

خداروشکر این دوستی که میگی،حالش خوبه و مشکلی نداره.
ممنونم عزیزدلم،حتما سر میزنم.

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.