روزگار زندگی یک بانو

روزگار زندگی یک بانو

فراز و نشیب ها و روزمرگیهای یک زن,یک مادر,یک همسر ‌‌‌......
روزگار زندگی یک بانو

روزگار زندگی یک بانو

فراز و نشیب ها و روزمرگیهای یک زن,یک مادر,یک همسر ‌‌‌......

کیک شلیل!!!!

سلام به روی ماه همگیتون!صبح قشنگتونم بخیر.من اکثر پستامو بعدازظهر میذارم,ولی الان صبحه و ساشا رو آوردم کلاس زبان و دارم براتون مینویسم!خیلیم عاااالی.....

خب تا شنبه ظهر گفتم.بعدازظهر که شوهری و ساشا بیدار شدن,ناهار خوردیم.نشستیم یه کم بازی کردیم و خندیدیم.یه کمم تی وی دیدیم.بعدش شوهری یه کاری بیرون داشت و منم تشویقش میکردم که بره,تا منم کارای تولدشو بکنم.ولی میگفت,الا و بلا توام باید بیای!!!!هرچی میگفتم,من حالشو ندارم,کارت که زیاد طول نمیکشه,گوش نمیکرد.میگفت تنهایی حوصله ندارم برم,شمام بیاید,همه باهم بریم.خلاصه دیدم حریفش نمیشم و هرچی میگم,حرف خودش رو میزنه,پاشدم حاضر شدم و رفتیم بیرون.یکی دو جا کار داشتیم,انجام دادیم و رفتیم پارک,ساشا یه کم بازی کرد و بعدشم یه کم دور زدیم و شب ساعت ده برگشتیم.چندتا از ناگتها مونده بود,سرخشون کردم و خوردیم و لالا...

یکشنبه صبح ساعت نه بیدار شدم,ساشا هم بیدار شد و صبحانه نخواست.گفتم,پس بیا باهم کیک تولد بابا رو درس کنیم!وسایل رو آماده کردم و میذاشتم دم دستم که دیدم شکر نداریم!!!!پا شدم لباس پوشیدم و به ساشا گفتم تو بمون من برم شکر بخرم بیام.رفتم بیرون.تو پارکینگ مدیر ساختمون رو دیدم,سلام علیک کردیم و گفت,میرید سوپری؟گفتم,بله.گفت,پس اگه میشه واسه منم سیگار بخر.اسم سیگارو گفت و رفتم سوپری و ساعت نه و نیم صبح دوتا سوپری رفتم که بسته بود!!!خلاصه رفتم بالاتر,یه مغازه باز بود.شکر و سیگار خریدم و برگشتم.سیگارو دادم به خانم مدیر و خرید کرده بود,واسش تا در واحدش بردم و اومدم خونه.وسایل کیک رو گذاشتیم دم دستمون و فر رو روشن کردم و نشستیم با ساشا به کیک درس کردن.کیک نسکافه درس کردم با خامه و شکلات.همزدنیهاشو ساشا هم کمک میکرد و با همزن,هم میزد.آماده که شد,گذاشتم تو فر و خامه اش رو آماده کردم.بعدش رفتم نشستم.کیک آماده شد و حسابی هم پف کرده بود.برش زدم و گذاشتم سرد شد و دو ردیف خامه وسطش گذاشتم و خلاصه ردیفش کردم.ساشا میگفت,حتمأ روش شلیل بذاریم,چون قرمزه.گفتم,مامانجون رو کیک شلیل که نمیذارن,توت فرنگی یا موز میذارن که الان نداریم و منم اصلأ حالشو ندارم برم تا تره بار.ولی گیر داده بود دیگه!خلاصه روش شلیل گذاشتیم و گذاشتیمش تو یخچال.دیگه تا آشپزخونه رو تمیز کردم و ظرفها رو شستم و رفتم نشستم,ساعت یک شد.تازه نشستم و گفتم,آخیییییییش که ساشا گفتش مامان جون من گشنمه,ناهار میخوام!!!اوه.....تازه یادم افتاد ناهار درس نکردم.بغلش کردم و بوسش کردم و گفتم,نظرت چیه یه نون و پنیر خوشمزه بخوریم و بعدأ عوضش غروب برات یه عصرونه خوب درس کنم!یه نگاه عاقل اندر سفیه بهم کرد و گفت,مامان جون؟!هوا رو نگاه کن!الان ظهره!وقت صبحونه نیستش که!الان وقت ناهاره!!!هیچی دیگه ....دیدم حرف زدن فایده نداره و پا شدم کته گذاشتم و بیج بیج درس کردم که ساشا خیلی دوس داره.هرچقدر این بچه از گوشت تیکه ای و مرغ بیزاره,ولی گوشت چرخکرده رو دوس داره.

خلاصه ناهارو خوردیم و کمرم خیلی درد میکرد.دراز کشیدم و ساشا هم رفت بخوابه,ولی همه اش بازی میکرد و تا منو میدید چشماشو میبست!گفتم,حالا که نمیخوابه,لااقل پاشه,درست و حسابی بازی کنه,نه اینطوری یواشکی و زیر پتو!صداش کردم و گفتم,اگه خوابت نمیاد,نخواب!اونم از خوشحالی یه کم بالا و پایین پرید و بوسم کرد و نشست به بازی کردن.منم یه کم وب گردی کردم.ساعت پنج آماده شدیم,رفتیم باشگاه!!محمد و مامانش,نیم ساعت بعد از شروع ورزش اومدن و مامانش,هیچکیو نگاه نکرد و همین رسید,همونجا جلوی در رو صندلی نشست و تمام مدتم سرش پایین بود و با چادرش بازی میکرد!البته منم نگاهش نمیکردم ولی حواسم بهش بود!محمدم که مثل همیشه بود!آه....

کلاسش تموم شد,اومدیم بیرون و من چندتا نفس عمیق کشیدم و راه افتادیم.طبق معمول ساشا ازم پول گرفت و بدو بدو رفت مغازه و واسه خودش بستنی خرید و اومدیم خونه.

از شوهری بگم,که صبح بهم پیام داد.من معمولأ هر روز صبح به شوهری یه پیام عشقولانه کوچولو با ماچ و بوسه میدم,اونم همینطور.امروز چون مشغول کیک درس کردن شدم,وقت نشد.البته خودمم میخواستم,امروز یه کم باهاش سرد باشم,تا شب سورپرایز بشه!!!دیگه ساعت یازده بهم پیام داد.سلام گلم,چطوری؟صبحت بخیر.امروز از عشقم بوس صبحمو نگرفتما....

منم جواب دادم,سلام عزیزم,خوبی؟امروز یه کم سر درد دارم و حالم خوب نیست.ببخشید!!!

غروبی که ساشا رو بردم باشگاه,زنگ زد و حالمو پرسید و منم خیلی معمولی و کسل,مثل وقتایی که میگرنم عود میکنه,جوابشو دادم!!!معلوم بود حالش گرفته شده,ولی چیزی نگفت.شوهری دوتا گوشی داره.چون اداره شون,جای حساسیه,اجازه نمیدن گوشی دوربین دار ببره.البته همین معمولیشم,قاچاقی میبره.یه گوشی خوبم داره که خونه است و اداره نمیبره.شب مامانم اینا به خط ایرانسلش که خونه است,زنگ زدن و میخواستن تولدشو تبریک بگن.گفتم هنوز نیومده و نیم ساعت دیگه زنگ بزنید.گفتم,خوب شد به اون یکی هطش زنگ نزدن,وگرنه سورپرایزم لو میرفت!!!صدای ماشین شوهری رو که شنیدیم,بدو بدو کیک رو آوردم رو میز و شمعهاشو گذاشتم و روشنشون کردم.ساشا هم واسه باباش نقاشی کشیده بود که گذاشت پیش کیک.خوبیش اینه که هیچوقت درو با کلید باز نمیکنه و زنگ میزنه!زنگ زد و تا اومد تو جیغ و دست و تولدت مبارک.. ..

خشکش زده بود و واقعأ سورپرایز شد!!!خیلی خوشحال شد...کلی بوس و بغل کردیم.معلوم بود,خیلی زیاد خوشحال شده!میگفت,گفتم,خانواده ام که من براشون فراموش شده ام,مهنازم حتی تولدم یادش نبود و بهم تبریک نگفت!گفتم,مگه میشه یادم بره.نشستیم شمعها رو فوت کرد و عکس گرفتیم و تا میخواستیم کیکو ببریم,هی یکی زنگ میزد.خواهرم و شوهرش و مامان و بابام و داداشم یکی یکی و جداگونه زنگ زدن و تولدشو تبریک گفتن.خوشحال شدم....

چون دوس داشتم بفهمه که واسه ما با ارزشه و اینجوری نیست که روز به دنیا اومدنش رو فراموش کنیم.کادوشم دادم و خیلی خیلی خوشش اومد!میگفت اگه منم باهات میومدم ساعت فروشی,حتمأ همینو انتخاب میکردم.خیالم راحت شد...

دیگه تلفنا که تموم شد,قهوه درس کردم و با کیک خوردیم و ساشا از همه بیشتر دوس داشت و کلی خورد.خداییشم خوب شده بود.جای همگی خالی!البته یه برش اضافه هم به نیت دندونی عزیزم خوردم.یعنی دقیقأ موقع کیک خوردن یادش افتادم و به نیت اون خوردم!

دیگه جمع و جور کردیم و ساشا که بعدازظهرم نخوابیده بود,سریع خوابش برد و منم خسته بودم,اومدم تو اتاق.شوهری هم تی وی رو خاموش کرد و اومد پیشم.بغلم کرد و بوسم کرد و گفت,من راضی نبودم اینقدر زحمت بکشی عزیزم!همینقدر که یادت بود و کیک درس کردی,یه دنیا می ارزید.دیگه لازم نبود کادو بخری!گفتم,مگه تولد بدون کادو هم میشه!من خودم تولدم که میشه,به عشق کادوهایی که میخوام بگیرم,شب خوابم نمیبره!

خلاصه تا ساعت دو حرف زدیم و خوابیدیم.شرایط کارش داره عوض میشه و دارن قسمتشو عوض میکنن که خیلی سخت تر میشه!!!خدا لعنتشون کنه که یه ذره عدالت و وجدان ندارن!یعنی فرقی بین کسی که ده ساله اونجا کار میکنه و کلی تخصص داره,با کسی که شیش ماهه اومده نمیذارن!!!ناراحت بود...منم ناراحت بودم!ولی گفتم,ولش کن...به هرحال این چیزیه که دست ما نیست.باید بسازیم دیگه!تا ببینیم اوضاع چطوری پیش میره.

امیدوارم که خدا به همه کمک کنه و به مام کمک کنه.لطفأ برامون دعا کنید....امسال از نظر مالی سال خوبی نبوده تا حالا برامون.خیلی زیاد اتفاقهایی افتاد که ضرر مالی خوردیم.الانم که شرایط کاری شوهری داره این تغییر مسخره رو میکنه و بازم اوضاع بدتر میشه!

دعا کنید و از خدا بخواید کمکمون کنه....

فکر کنم ده سالی میشه که زیارت نرفتم!دلم میخواد میرفتیم مشهد!

شوهری خیلی اهل زیارت و این چیزا نیست.هر وقت مسافرتم میریم,جاهای مذهبی مثل قم و مشهد نمیریم.البته مثلأ پارسال که شیراز رفتیم,رفتیم شاهچراغ و دوس داشتیم.ولی حالا خودش میگه,کاش بریم مشهد!احساس میکنم ,خسته شده و میبینه تلاشهاش نتیجه نمیده,میخواد بره زیارت!درسته که میگه قبول ندارم این چیزا رو ,ولی ته دلش دوس داره جور دیگه ای از خدا کمک بگیره.درست مثل من!

نمیخوام در مورد درست یا غلط بودن این زیارت کردنا حرف بزنم,ولی هرچی هست,منو آروم میکنه.مخصوصأ مشهد.من وقتی وارد حرم امام رضا میشم,احساس سبکی میکنم.البته هر دفعه هم که رفتم و خواستم دعا کنم,هیچی به ذهنم نرسیده و هیچ دعایی نکردم واسه خودم!شاید این بارم نتونم واسه خودم دعایی بکنم,ولی دوس دارم برم اونجا و یه کم آروم بشم.....

پس برامون دعا کنید,لطفأ!

منم همیشه براتون دعا میکنم و از خدا میخوام بهترینها رو براتون رقم بزنه.

خیلی دوستتون دارم و از حضورتون واقعأ خوشحالم.

روز خوبی داشته باشید....بووووووس . ...بای

نظرات 29 + ارسال نظر
بهاره 31 - شهریور‌ماه - 1394 ساعت 08:16 ب.ظ http://yaddashterozaneman.mihanblog.com

سلام عزیزم
ایشالله هر کی دوس داره بره مشهد ..
منم خیلی دوس دارم برم ..
ایشالله ک میری عزیزم

سلااام عروس خانم.خوبی؟ایشالله که جور بشه,هم ما,هم شما بریم.

آنا 17 - شهریور‌ماه - 1394 ساعت 09:28 ب.ظ http://aamiin.blogsky.com

باید خوشگل شده باشه با شلیل .. چه خوب که همه چیز خوب بود.

به به...آنای عزیزم!کجا بودی دختر,دلم برات تنگ شده بود!
آره خوشگل شده بود.شلیلای روشو ساشا خورد!
مررررسی عزیزم.آره خداروشکر خوب بود همه چی

خانم توت فرنگی 17 - شهریور‌ماه - 1394 ساعت 03:16 ب.ظ http://pasazvesal.blogsky.com

چه تولد نسکافه ای خوشمزه ای. آخ من کیک می خوام.چرا واسه دندون کیک خوردی هان؟؟ هان؟ بگو
کیک می خوام من
انشالا زیارت هم میری مهنازی. مشکلات مالی هم درست میشه.
فقط این خوشی ها باشه همه چی درست میشه

ای جااااان توت فرنگی خوشمزه من!
آخه من اگه بخوام به جای همه دوستام یه برش کیک بخورم که میترکم!!نیس که حالا خیلیم لاغر و کوچولویم!!!
ایشالله توتی جون!
این دلخوشیهام نباشه که آدم دق میکنه!
خدا این دلخوشیهای کوچیک رو از هیچکس نگیره

پریا 17 - شهریور‌ماه - 1394 ساعت 02:59 ب.ظ http://athletic-programmer.blogsky.com/

منم یه کافی خیلی عالی خریدم، می ارم با کیک بخویم

به به.....چه شود!!!!

پریا 17 - شهریور‌ماه - 1394 ساعت 02:12 ب.ظ http://athletic-programmer.blogsky.com/

راستی خامه ام نداشته باشه
مرسی

خب وسطش خامه نمیذارم,فقط رویه روش رو خامه ای میکنم که میتونی راحت بذاری کنار و نخوریش!!!

پریا 17 - شهریور‌ماه - 1394 ساعت 02:09 ب.ظ http://athletic-programmer.blogsky.com/

فقط کیکش شکلاتی باشه پلیز :))

چشم عزیزم

ترمه 17 - شهریور‌ماه - 1394 ساعت 01:30 ب.ظ http://www.sarneveshtman2.blogfa.com

سلام.تولد مبارک باشه ایشالله.من که نمیتونم اینجوری شوهری را سورپرایز کنم از یه هفته قبلش خودش داد میزنه که تولد منه هاااااااا به به عجب کیکی خامشا بگوووووومنممممم میخووووام

سلام عزیزم.
مررررسی گلم.نه شوهری من اصلأ یادش نمیمونه تولدشو زیادم در بند تولد گرفتن و کادو گرفتن نیست و توقعی هم نداره,ولی من همیشه براش تولد میگیرم.البته موقع تولد خودم همیشه کار شوهر شما رو میکنم!!!
ای جاااان
اینجوری نمیشه,من باید یه کیک درس کنم و همه بچه های وبلاگی رو دعوت کنم تا از خجالتشون در بیام

نسیم 17 - شهریور‌ماه - 1394 ساعت 12:53 ب.ظ http://nasimmaman

تولد همسرت مبارک
ایشالا 1000 سال با دل خوش با هم زندگی کنین...تو خیلی زن خوب و مهربونی هستی...خدا ببخشتت به شوهرت و پسرت

مررررررسی عزیزم.ایشالله...
قربونت برم نسیم جون,لطف داری!
امیدوارم ناراحتی و مشکلات از زندگیتون برن و همیشه با خوشی و شادی کنار هم زندگی کنید..

Amitis 17 - شهریور‌ماه - 1394 ساعت 09:35 ق.ظ http://amitisghorbat.blogfa.com

چه خوب که کیک خودت پختی، من واسه دوست پسر تولد سورپرایز گرفتم امسال ، اما کیک رو نپختم خودم ؛) واسه خامه ، من بدون سفیده میزنم ، یعنی خامه رو از یخچال در میارم با پودر فند میزنم ، بعد میزارم فریز دوباره میزنم ، اوکی میشه کامل ، نمیدونم سفیده سفت ترش می کنه ؟؟ من همیشه می ترسم بو تخم مرغش نره اگه سفیده بزنم ؛)

آشتی 17 - شهریور‌ماه - 1394 ساعت 08:09 ق.ظ

سلام عزیزم. تولد شوهرت مبارک.
معلومه خونه گرمی داری که خودت منبع این گرمایی. اینکه برای تولد همسرت برنامه ریزی میکنی و حتی کیک رو با اون همه زحمت درست میکنی. واقعا دستت درد نکنه.
ایشالا بشه برید زیارت و حالتون بهتر بشه.

سپیده مامان درسا 16 - شهریور‌ماه - 1394 ساعت 10:59 ب.ظ

ایول خانومی هنرمند چه خوب که سوپرایز کردی همسریت الهی همیشه خوب و خوش زندگی کنین کنار هم
خواهر توکلتون به خدا باشه همه جا همین جوره و اوضاع کار از قرار معلوم همه جا خرابه
حتما مشهد بیاین خیلی آرام بخش و خوبه و حسابی دلتون سبک میشه ، ما که عادت کردیم هر چند وقت یکبار باید چند ساعتی بریم پیش امام رضا مخصوصا درسا خیلی دوست داره و همیشه دلتنگه حرم مام رضاست

مرسی سپیده جوونم!ایشالله زندگی شمام همیشه پر از شادی و خنده باشه.
نمیدونم چرا اینجوری شده سپیده.همه چی پشت هم شده و تا از یه مشکل خلاص نشدیم,یکی دیگه شروع میشه!
میری امام رضا,واسه من حتمأ دعا کن.واسه زندگیمون,آرامشمون.....
چه خوب که وقتی دلتنگید میرید اونجا!!!

دندون 16 - شهریور‌ماه - 1394 ساعت 07:18 ب.ظ http://roozhaye-zendegie-man.blogsky.com

قربون دلت بشم که درد داشته میفهممت کلی... والا منم یه هفته به اصرار محمد خونه مامانم بودیم از روز دوم یکه بدومون شروع شد. مامان منم ته دلش مهربونها اما امان از زبونش. تا ماتحتت میسوزه... رو منم که بیشتر.... خلاصه که چه کنیم مادرن و احترامشون واجب. باورت نمیشه دیروز باهام قهر کرده امروز زنگ زده تخته نرد برای بازی براتون خریدم. من فکم زمین بود.

خدا نکنه عزیز دلم!
فکر میکنم تو این مورد یه جورایی همدردیم عزیزم!
همیشه میگن کاش من پیر میشم اینجوری نشم.البته مامانم با خواهرم خیلی خیلی خوبه,ولی با من بگیر نگیر داره!یه روز خوبه,یه روز بد!
داداشم که داشت میرفت ایتالیا,بهم میگفت,من اگه چند سال پیش میرفتم,بس که مامان مهربون بود و قربون صدقه ام میرفت,فکر کنم از دلتنگی یه ماهه برمیگشتم,ولی حالا راحت تر میتونم بمونم!!!
ای جااااااان که براتون تخته نرد خریده.ته تهش مادرن و مهربون دیگه!ولی کاش یه کم آدمو بیشتر درک میکردن....

دندون 16 - شهریور‌ماه - 1394 ساعت 04:38 ب.ظ http://roozhaye-zendegie-man.blogsky.com

به به به به من که لذت بردم... چه کیکی همین که جای منم خوردی و یاد منم بودی یه دنیا ارزش داره.... وای بیج بیج... محمد ولش کنی 24 ساعته میگه بیج بیج درست کن... خیلی راحته اما آدم خسته میشه از غذای تکراری...
مرسی یادم بودی عشقم...

به به دندونی عزیز خودم!خوبی؟زیارت قبول خانم
واقعأ به یادت بودم.کلأ من زیاد یادت میفتم و همیشه هم برات دعا میکنم.
من و ساشا هم عاشق بیج بیجیم!خداییش راحت و خوشمزه است!
فدای تو عزیز دلم

مهری 16 - شهریور‌ماه - 1394 ساعت 02:05 ب.ظ

مرسی مهناز جون از توضیحات کاملت

قربونت عزیزم,قابلی نداشت.حالا ایشالله با این روش درس کنی و خوب بشه.میبوسمت

ماجد 16 - شهریور‌ماه - 1394 ساعت 02:01 ب.ظ

سلام
تولد بابا ساشا رو تبریک میگم
ایشالا خانوادتون همیشه شاد و سلامتو موفق باشه
خوش باشید

سلام,ممنونم.منم برای شما شادی و خوشبختی رو آرزو میکنم

سارا 16 - شهریور‌ماه - 1394 ساعت 01:47 ب.ظ http://perinparadais.blogsky.com/

اره جدی حدی

فدای محبتت عزیزم..

سلام
امام رضا منو از خاموشی درآورد :))
فقط خواستم بگم دلم روشنه میرین مشهد الرضا
رفتین که مطمنم آقا میطلبه و خواهین رفت .
سفرتون بی خطر پیشاپیش هم زیارتتون قبول.
ما رو هم از دعای خیرتون بی نصیب نکنین.
ممنون

سلام
چقدر کامنتت خوب بود عزیزم!
ممنونم....
ایشالله که همینجوری که شما میگی بشه و یه سفر بریم مشهد.
چشم حتمأ گلم!

هلیا 16 - شهریور‌ماه - 1394 ساعت 01:35 ب.ظ http://mankhoshbakhtamyana.blosky

مهنازعزیزم سلام من خواننده خاموش هستم و نوشته هاتو خیلی دوست دارم چند وقت بود میخاستم واست پیام بزارم ولی نمیشد ولی حالا میخام که واقعا حلالم کنی یکی دو بار بخاطربعضی پستات ازت بدم اومد ولی بعد که بیشتر فکرکردم دیدم واقعیت چیزی بود که شما گفتید و دیدم آدم های که به همه چی رسیدن مثل شما فکرمیکردن ....بعدا بیشترباهم حرف میزنیم دوست دارم

سلام عزیزم.ممنونم که روشن شدی!
این حرفها چیه.قرار نیست,همه نوشته های منو دوس داشته باشن و از من خوششون بیاد که!هرکی میتونه هرجوری که دوس داره فکر کنه.ولی خوبیش اینه که بازم با وجود اینکه ازم بدت میومد,میخوندیم!
الان یعنی دوسم داری؟!!!

پریا 16 - شهریور‌ماه - 1394 ساعت 01:20 ب.ظ http://athletic-programmer.blogsky.com/

تولدش مبارک
بیج بیج چی هست ایا؟
من کیک می خوامممممممم

قربونت عزیزم.
بیج بیج یه غذای فوریه با پیاز و گوشت چرخکرده و رب و سیب زمینی سرخ کرده.
اتفاقأ یه برش مونده,آدرس بدی,میفرستم برات...

سارا 16 - شهریور‌ماه - 1394 ساعت 01:07 ب.ظ http://perinparadais.blogsky.com/

من هر وقت میرم حرم یادتم.تولد همسرتم مبارک

جدی میگی سارا؟!آخ چقدر خوبی تو.....مرسی عزیزم!
قربونت

سحر۲ 16 - شهریور‌ماه - 1394 ساعت 12:57 ب.ظ

الااهی,عزیزییزم,دستت درد نکنه چقدر به زحمت افتادی,خداروشکر که همسرت با شوق و ذوقش باعث شده که خوشحال بشی.تولد همسرت هم مبارک و امیدوارم لحظات خوشت روز به روز بیشتر بشه.
...
هانی قشر متوسط جامعه هممون از این مشکلات داریم,تو تنها نیستی,دیگه اینجوری شده و نمیشه کاری هم کرد,بی عدالتی,زیراب زنی,عدم تناسب کار و درامد,گرونی و...دامن گیر هممون هست,یکم صبور باش و دعا کن انشالا به زودی همه چی درست میشه.
..
بهت قول میدم در همین نزدیکیها میری مشهد و حسااابی لذت معنوی میبری

فدای تو سحر عزیزم.
آره وقتی خوشحال شد و از همه چی خوشش اومد,خستگیم در رفت!
متأسفانه همینطوره و هرکیو آدم دور و برش میبینه ازین مشکلات دازه.واقعیت اینه که جز صبرم کار دیگه ای نمیتونیم بکنیم.ایشالله خدا به همه مون نظر خاصی بندازه و مشکلات همه رو حل کنه.
ایشالله عزیزم....

دختر بنفش 16 - شهریور‌ماه - 1394 ساعت 12:24 ب.ظ http://marlad.blogfa.com/

ایشالا همیشه در کنار هم خوش باشین و هیچوقت واسه هم عادی و تکراری نشین .تولد همسریتم مبارکککککک.کیکم نوش جونتون.منم چند وقته حسابی دلم کیک میخاد

مررررسی عزیزم.ایشالله...
منم امیدوارم همیشه شاد و خوشبخت باشید.
ای جاااااان...شرمنده,من با این پستم همه رو به هوس انداختم انگار!تو رو خدا پاشید یه کیک خوشمزه درس کنید و بخورید و حالشو ببرید.اینجوری لااقل عذاب وجدان منم کم میشه!

دلارام 16 - شهریور‌ماه - 1394 ساعت 12:11 ب.ظ

من کیک میخوام یالا


خاطره 16 - شهریور‌ماه - 1394 ساعت 12:05 ب.ظ

تولدت همسرت مبارک انشالله همیشه از خونتون صدای شادی بیاد و در کنار هم روزهای خوبی داشته باشین

مرسی خاطره جون.چه دعاهای خوبی عزیزم....
همیشه شاد باشی....

مهدیا 16 - شهریور‌ماه - 1394 ساعت 12:04 ب.ظ http://mahdia.blogsky.com

کیک شلیل...چه بامزه.کاش عکس کیک تو میذاشتی.
امیدوارم زودتر مشکلات برطرف بشه و به مسافرت دلخواهت بری.ما رو هم دعا کنی.

البته شلیل رو فقط واسه تزیین روی کیک گذاشتیم.حالا ببینم,شاید تو ادامه مطلب گذاشتم.
مرسی عزیزم.واقعأ مشکلات زیاد شده و آدم واقعأ خسته میشه!
ایشالله....چشم حتمأ

مهری 16 - شهریور‌ماه - 1394 ساعت 11:17 ق.ظ

مهناز جان تولد همسرت مبارک. ایشالا همیشه کنار هم شاد و سلامت باشین و روزای خوب در انتظارتون باشه.
از پست هات فهمیدم خیلی کدبانویی و آشپزیت خیلی خوبه. بازم یه سوال ازت دارم. برای خامه کیک از چه خامه ای استفاده میکنی و روش آماده سازیشو اگه میشه میگی. من یه بار از این خامه قنادی های آماده گرفتم اصلا خوب نشد. اصلا روحیه ام خراب شد
بازم مرسی.
راستی چرا جلو اسمم میزنه از رومانی؟؟؟ من که رومانی نیستم

قربونت عزیزم.مرسی
راستش منم همیشه با این خامه کیک مشکل داشتم,ولی حالا چند سریه که تقریبأ خوب میشه.
من ازین خامه پاکتیهای صورتی میگیرم و میریزم تو یه کاسه و یه نیم ساعتی میذارم تو فریزر.بعدش درمیارم,تو یه ظرف یخ تیکه ای میریزم و بعدش کاسه خامه رو توی اون ظرف یخ میذارم و با دور تند همزن میزنم.البته کاسه ات باید فلزی باشه.حدود پنج تا ده دقیقه باید بزنی تا سفت بشه و حجمش زیاد بشه.واسه یه بسته خامه,یه سفیده تخم مرغم جداگونه میزنیم و سفت که شد ,با قاشق به خامه زده شدمون اضافه میکنیم.وقتی هم که میخوای لای کیک بریزی,باید کیکت سرده سرد باشه,تا خامه خوب روش وایسه و جذبش نشه.
حالا ایشالله ایندفعه اینجوری درست کن,ببینیم خوب میشه یا نه.خبرشو به,منم بده.
آها,راستی,به خامه و سفیده تخم مرغتم,به هرکدوم یه قاشق پودر قند اضافه کن.
نوووش جان
نمیدونم...شاید قراره در آینده بری رومانی و این از الان داره آماده ات میکنه!!!

نیاز 16 - شهریور‌ماه - 1394 ساعت 11:08 ق.ظ

من فکر میکردم فقط خودم این مدلی ام که جای زیارتی میرم واسه خودم نمیتونم دعا کنم نگو تو هم این مدلی. من تو حرم خیلی اروم میشم.دلم بدجوری حرم میخواد.
خانومی کاش عکس کیکتو میزاشتی

منم آروم میشم و همین آرامششو دوس دارم.نمیدونم چرا زبونم قفل میشه و نمیتونم واسه خودم چیزی بخوام.البته تند تند همه آدمایی که میشناسم رو تو ذهنم میارم و براشوندعا میکنم.
اتفاقأ میخواستم بذارم,ولی بعد یادم افتاد بعضی از خانمها حامله هستن,ممکنه با دیدن عکس,دلشون بخواد.خوب نیستش...

نرگس باران 16 - شهریور‌ماه - 1394 ساعت 11:07 ق.ظ

ایشالا همیشه به شادی و تولد
خوشبخت باشین همیشه ایشالا

قربون محبتت عزیزم.ایشالله...
همچنین شما!

نازمهر 16 - شهریور‌ماه - 1394 ساعت 11:03 ق.ظ http://nazmehr.blogsky.com/

خانم تولد مبارک باشه
انشالله به زودی امام رضا (ع) دعوتنامه رو براتون بفرسته و یه سفر خوب و خوش قسمتتون بشه

مرسی عزیزم.فکر میکنم اولین باره واسم کامنت میذارید,خوش اومدید!
قربونت برم عزیزم,ایشالله!

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.