روزگار زندگی یک بانو

روزگار زندگی یک بانو

فراز و نشیب ها و روزمرگیهای یک زن,یک مادر,یک همسر ‌‌‌......
روزگار زندگی یک بانو

روزگار زندگی یک بانو

فراز و نشیب ها و روزمرگیهای یک زن,یک مادر,یک همسر ‌‌‌......

سلام و تشکر

سلاااااااام دوستای  مهربون و با معرفت خودم!

خوبید؟ دلم براتون تنگ شده بود!

بازم اومدم.....

الان نمیخوام روزانه های این یه هفته ای که نبودم رو بنویسم،فقط یه کلیتی ازشون میگم.

تو این هفته یه بار اومدم وبلاگم که فرصت نکردم پستهاتون رو بخونم و الان خوندم و چقددددددر خوشحال شدم!

واقعٲ با خوندن نوشته هاتون حالم خوب شد.انگار این هفته ای که حال من خراب بوده،خداروشکر اکثرٲ اتفاقهای خوب براتون افتاده و خوب بودید.

این یعنی خوده زندگی....

اصلٲ جذابیت زندگی به همینه که در عین اینکه میتونه واسه یکی اتفاقهای بدی بیفته،همون موقع دیگری میتونه بهترین لحظاتش رو سپری کنه!

این یعنی اینکه هنوز و همیشه امید هست.....

خوشحالم واسه توت فرنگی عزیز که یه فرشته کوچولو تو شکمش داره و نه ماه فوق العاده رو پیش رو داره...

برای آوای عزیز که حالا میتونه فرشته کوچولوشو بغل کنه و بهترین حس دنیا رو تجربه کنه....

برای سارای عزیزم خیلی خوشحالم.البته بهم گفته بود قبلٲ و خبر خوشحالیشو داده بود بهم.  خوشحالم که خوشبختی اینقدر بهش نزدیکه....

برای نسیم عزیزم خیلی خوشحالم که همسرش رفت سرکار و یه کم دغدغه های فکریش کمتر شد...

اینو از ته دل میگم،واقعٲ خوشحالم که تو این یه هفته،اینقدر اتفاقای خوب واسه دوستام افتاده.

منم خوبم....یعنی آرومترم.چند روزم رفتم پیش دوستم و یه کم فکرم آرومتر شد و استراحت کردم.

در مورد خونه هم،یه صحبتهایی کردیم و گویا قضیه به مزایده گذاشتن خونه منتفی شده و اجازه تخریبم نمیدن.

از دندونی عزیز و بابای عزیزشم خیلی زیاد ممنونم که راهنماییم کردن و حرفهاشون خیلی کمکم کرد.

خلاصه الان با وجود همه مشکلات و مسایلی که هست،همچنان امیدوارم و دارم زندگی میکنم.به قول دوستان،اینام یه بخشی از زندگیه دیگه !ایشالله که زندگی واسه همه مون خوب باشه و روی خوشش رو بهمون نشون بده.

امروزم رفتیم خونه خواهرم و تازه برگشتیم خونه.

از همه تون ممنونم که یادم کردید و تنهام نذاشتید.خداروشکر میکنم به خاطر وجود شما دوستای خوبم! 

خداروشکر میکنم به خاطر وجود همسر و پسرم که نفسم به نفس اونا بسته است...

خداروشکر میکنم به خاطر پدرم،مادرم،خواهرم و برادرام....

خداروشکر که تنمون سالمه و میتونیم از پس زندگی خودمون بر بیایم و محتاج کسی نباشیم...

خداروشکر که خونه ای داریم،اگرچه بدون سند!!!! ٫که میتونیم زیر سقفش زندگی کنیم بدون منت صاحبخونه...

خداروشکر که ماشینی داریم که اگرچه مدلش بالا نیست،ولی ما رو به مقصدمون میرسونه ....

خدایا همه داده هات رو شکر میکنم و قدرشونو میدونم.گله هام رو پای نا شکریم نذار و بذار به حساب دله تنگم! 

ماه محرمم شروع شده و امیدوارم ارمغان این ماه برامون بالاتر از گریه کردن و چای خوردنای آخر شب تو خیابونا و قرار مدار با دوستا تو تکیه ها و شام و ناهار خوردن باشه.

امیدوارم یه کم بزرگی و گذشت و آزادگی و معرفت رو تو این ماه یاد بگیریم.

اگه ما آدما یه کم بیشتر هوای همدیگه رو داشته باشیم،زندگی اینقدر به یه عده مون فشار نمیاره...

مواظب خودتون باشید و یادتون نره که دوستتون دارم...

بای


نظرات 20 + ارسال نظر
الهه 27 - مهر‌ماه - 1394 ساعت 09:44 ق.ظ http://shabhayemahtabiyeman.blogfa.com

سللللللللللللام عزیزم ، خوشحالم که برگشتی ، خدا رو شکر که حالت بهتره ، خدا رو شکر که قوی تر از قبل شدی ، این پستت پر ار انرژی بود کلی کیف کردم ، خدا نگهدار تو و خونوادت باشه

سلااااام عزیز دلم.
قربون محبتت.
دیگه هی تو مشکلات پوستم کلفت تر میشه دیگه!!آره خداروشکر بهترم
خوشحالم که انرژیم بهت منتقل شده.
مررررسی الهه جونم.همچنین شما و پسر گلت

منتقد 26 - مهر‌ماه - 1394 ساعت 05:25 ب.ظ

آشتی 26 - مهر‌ماه - 1394 ساعت 03:41 ب.ظ

سلام عزیزم. خدا رو شکر که بهتری.
چه خوب که خونه رو از دست ندادین. حالا خبرهای خوب بعدی هم در راهه.

سلام عزیز دلم
قربون محبتت
ایشالله.....

دختربنفش 26 - مهر‌ماه - 1394 ساعت 02:10 ب.ظ http://marlad.blogfa.com/

واااای چقد دلم برات تنگ شده بود .چه خوب که اومدی دوباره

منم دلم تنگ شده بود بنفشی....
فدای توووو

ویولا 26 - مهر‌ماه - 1394 ساعت 12:57 ب.ظ

خدارو شکر که بهتری مهناز جون و خدارو هم واقعا شکر بخاطر داشته هامون....

مرررسی ویولا جونم
خداروشکر.....

دندون 26 - مهر‌ماه - 1394 ساعت 11:29 ق.ظ

سلام علیکم خواهش میکنم خواهش میکنم من کاری نکردم حالا که خیلی تعارف میکنی یه 5 ماچ علی الحساب بده تا بعدا تسویه کنیم...
هاهاها همین که میخندی برام یه دنیا ارزش داره... ما کاری نکردیم عزیزدلم..

سلام دندونک خودم
من به جای پنج تا،ده تا ماچ برات میفرستم واسه حق الوکاله خودت و بابای عزیزت.به شرطی که بهش برسونیا

من فدای تو بشم که اینقدر خوبی........ا

مهری 26 - مهر‌ماه - 1394 ساعت 11:17 ق.ظ

مهناز جون خوشحالم که برگشتی. وقتی اومدم دیدم نوشتی چندوقت نمیای دلم گرفت . به نوشته هات عادت کردم. امیدوارم همه مشکلاتت حل بشه و یه روز بیای اینجا بنویسی. شاد باشی گلم

قربون دلت مهری جون...
ببخشید ناراحتتون کردم،ولی یه کم به تنهایی نیاز داشتم.
ایشالله عزیزم
امیدوارم روزی برسه که همه مون فارغ از همه مشکلات،از ته دل بخندیم و از زندگی لذت ببریم

زری 25 - مهر‌ماه - 1394 ساعت 11:53 ب.ظ

خیلی خوشحال شدم که دوباره نوشتید،امیدوارم هر چه سریعتر همه ی مشکلاتتون حل بشه و حالتون خوبه خوب بشه

مرررسی زری جون.
ایشالله عزیزم....
منم بهترینها رو برات آرزو میکنم

خانومی 25 - مهر‌ماه - 1394 ساعت 10:41 ب.ظ http://zendegiekhanomane.blogsky.com/

مهناز عزیزم چه اتفاقاتی برات افتاده...عزیزم خدا بزرگه..کائنات بازیای عجیب غریبی داره که ازش بیخبریم خانومم.خودتو نگران نکن وبه آینده امیدوار باش . من وبقیه دوستان هم برات آرزوی موفقیت داریم.ایشالا هر چی خیره همون پیش میاد عزیزم

امیدوارم خانمی عزیزم
مگه میشه از لطف و بزرگی خدا ناامید شد؟! فقط آدم گاهی خسته میشه.....
ایشالله عزیزم

اتشی برنگ اسمان 25 - مهر‌ماه - 1394 ساعت 08:24 ب.ظ http://atashibrangaseman.blogsky.com

خدا رو شکر ک تونستی بازم بیایی پیشمون عزیزم

قربونت عزیزم
خداروشکر که دوستای خوبی مثل تو دارم

بهاره 25 - مهر‌ماه - 1394 ساعت 07:41 ب.ظ http://yaddashterozaneman.mihanblog.com

سلام عزیزم بالاخره اومدی چ خوب!!!
خداروشکر ک حالت خوبه درسته مشکلات هستن ولی مهم خودتی ک الان خوب هستی و ارومی !!
میبوسمت

سلام عزیزم.
آره خداروشکر،خوبم.
قربونت عزیزم.
بوووووس

هیلا 25 - مهر‌ماه - 1394 ساعت 06:30 ب.ظ

آفرین که برگشتی مهنازی...
آفرین که زود برگشتی
میدونم که مشکلاتت سر جاشه،ولی خوشحالم که آرومتری و میخوای که زندگی کنی
بازم خوشحالم که واسه داشته هات شکر میکنی.از اعجاز شکرگزاری غافل نشو......
حتمٱ به؛همین زودیا معجزه اش رو میبینی

منم خوشحالم که هستی هیلایی....
آره مشکلات همچنان قرص و محکم سر جاشونن ولی خب باید زندگی کرد دیگه
یعنی میشه ازین معجزه ها واسه منم اتفاق بیفته هیلا؟
دعا کن برام عزیزم...

سپیده مامان درسا 25 - مهر‌ماه - 1394 ساعت 06:21 ب.ظ

چه خوب که برگشتی مهناز جون حسابی عادت کردم هر روز بیام پیشت نبودی دلتنگت بودم
ببوس گل پسر نازتو از طرف من

مررررسی سپیده مهربونم.
منم دلم تنگ شده بود عزیزم
چشم گلم.میبوسمت

دلارام 25 - مهر‌ماه - 1394 ساعت 01:01 ب.ظ

سلام عزیزم
خوشحالم برگشتی وخوشحالم حالت بهتره
به نکات جالبی اشاره کردی اگه نعمت ها را ببینیم بیشتر قدر میدونیم

سلام عزیزم
مررررسی،منم خوشحالم که باهاتون حرفمیزنم
آره باید سعی کنیم چیزای کوچیکی که داریم رو هم ببینیم تا ذهنمون از نداشته هامون منحرف بشه

نسیم 25 - مهر‌ماه - 1394 ساعت 12:42 ب.ظ http://nasimmaman

الهی قربونت برم من

خدا نکنه عزیزم
عزیزی نسیم جووووونم

نسترن 25 - مهر‌ماه - 1394 ساعت 11:35 ق.ظ


میدونستم تو قوی تر از این حرفا هستی
خدا رو شکر که زود برگشتی
خوش اومدی

فدای محبتت نسترن جووون
خیلی بهم لطف داری عزیزم
بووووووس

مهدیا 25 - مهر‌ماه - 1394 ساعت 11:22 ق.ظ

چه خوب که برگشتی.و خدا رو شکر که حالت خوبه.

قربونت عزیزم
آره خداروشکر،انگار یه کم آرومترم.
بووس

سارا 25 - مهر‌ماه - 1394 ساعت 08:27 ق.ظ http://perinparadais.blogsky.com/

خوشحالم که برگشتی دوست خوبببم

عزیزی سارا جووووونم

سمیرا 25 - مهر‌ماه - 1394 ساعت 07:10 ق.ظ http://tehran65.blogfa.com

اشک شوق

اشک شوق

اشک شوق

آره عزیز جان..خدارو شکررررررررررررررررر و شکررررررررررررررر و شکرررررررررررررر

اون پسر جیگرتم ببوس از طرف من

ای جااااااااااااان سمیرای مهربون من
آره.باید یاد؛بگرم،اگرچه مشکلات بزرگی هست،ولی واسه داشته هام خداروشکر کنم.
چشم عزیزم.
فدای محبتت

Amitis 24 - مهر‌ماه - 1394 ساعت 11:56 ب.ظ

حاضر

به به دوست حاضر در صحنه خودم
خوبی؟

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.