روزگار زندگی یک بانو

روزگار زندگی یک بانو

فراز و نشیب ها و روزمرگیهای یک زن,یک مادر,یک همسر ‌‌‌......
روزگار زندگی یک بانو

روزگار زندگی یک بانو

فراز و نشیب ها و روزمرگیهای یک زن,یک مادر,یک همسر ‌‌‌......

تصمیمات جدید خودخواهانه!!!!!

سلام به روی ماه همگی.....

خوبید؟

کلا ازون فضای پست قبل بیاید بیرون.منم راجع بهش حرف نمیزنم،تا یادم بره!همه اون ناراحتیها و دلخوریها و استرسها به قوت خودش باقیه،ولی نمیخوام الان راجع بهشون حرف بزنم.

راستش حالم ازین پستهای اخیرم به هم میخوره!بس که پر از انرژی منفی هستش!

ایشالله که ازین به بعد بازم روزانه هامو مینویسم پر از انرژی!

البته الان فکر نمیکنم تعریفی جات زیاد داشته باشم،چون اکثرشو در حال دست و پنجه نرم کردن با این ویروس لعنتی بودم و اکثر ساعتها رو تو تخت گذروندم!

البته دیروز مدرسه ساشا جشن بود و گفته بودن،لباسای مهمونیشونو بپوشن و عکاسم میخواست بیاد و عکس بگیرن.همین یه کم هیجان ایجاد کرد.کلا از دیروز،خداروشکر بهترم. به جز گلو درد و سرفه هام!ولی اون حس کرختی خیلی بهتر شده!

دیروزم البته به خاطر عمل فردا،طبق دستو دکتر فقط سینه مرغ پخته و آب میوه میتونستم بخورم!

ظهر ناهار ساشا رو دادم و غذای بدمزه خودمم خوردم و موهای ساشا رو سه شوار کشیدم و لباسشو پوشیدم.الهی فداش بشم،خیلی ناز شد!حاضر شدم،بردمش مدرسه و بچه های کلاسشون همه تیپ زده بودن!خیلی باحال بود!چقدر دل بچه ها صافه.هرکدومشون که وارد کلاس میشدن،بقیه میگفتن،واااااااای چه خوشتیپ شدی!بعد از لباساش تعریف میکردن!حالا اینو مقایسه بکنید با دنیای مزخرف ما آدم بزرگها.مثلا تو یه مجلس یا عروسی،به محظ اینکه یکی خوش لباس تر و خوشگل تر وارد میشه،اول همه سعی میکنن نکته های منفی لباس یا قیافه اش رو پیدا کنن و واسه هم تعریف کنن!!بعدشم چقدر پیش میاد،اینطور صادقانه از هم تعریف کنیم؟

بگذریم.....

معلمشون گفتش که ساعت سه و نیم بریم مدرسه که عکاس اون موقع میاد و بعدش ببریمشون خونه.منم رفتم مدرسه،ولی خانم عکاس ساعت چهار اومد و عکسشونو انداخت.بعدم به ساشا گفتم دوس داری،بریم دور بزنیم؟گفت،بریم!

رفتیم یکی دوتا مغازه لباس فروشی و لباساشو دیدم.میخواستم واسه نی نی داداشم لباس بخرم که چیز خوبی پیدا نکردم.واسه خودمم لباس خونگی میخواستم که بازم چیز خوبی نبود!

دیگه دور زدیم و رفتیم سوپری واسه ساشا خوراکی خریدم و اومدیم خونه.

واسه شام سالاد الویه درست کردم.

با مامانم و زن داداشم و خواهرمم جدا جدا تلفنی حرف زدم.از اون هفته که مریض شدم،هر روز زنگ میزنن و حالم رو میپرسن.بابام که روزی سه چهار بار زنگ میزد!البته یکی دوبارشو به بهونه های مختلف جواب نمیدادم!میدونم که نگرانمه و از رو علاقه است که اینقدر حالمو میپرسه،ولی من واقعا اصلا حال نداشتم که روزی چندبار تلفنی حرف بزنم و حالمو توضیح بدم!

شبم شوهری زودتر اومد و شامشونو آوردن و خوردن و منم نگاشون میکردم!!!

بعدم شوهری زنگ زد به باباش و بازم راجع به پولش بحثشون شد!البته حالا خوبیش اینه که دیگه آشتی هستن و دعواشون نمیشه!بعد از تلفن عصبانی بود.دیگه زیاد باهاش حرف نزدم و فیلم دیدیم و خوابیدیم.

صبح ساعت نه بیدار شدم و به ساشا صبحونه دادم.امروز رسما قورباغه شدم!!باید تا شب بیست و دوتا لیوان آب و پودر ملین بخورم!!!غذام که نمیشه بخورم و باید آبمیوه بخورم!اووووووه،خدایا لطفا این یکی دو روز رو زودتر تمومش کن....

ناهار کباب تابه ای واسه ساشا درست کردم و نشستیم باهم نقاشی با آبرنگ کردیم و خیلیم حال داد!خیلی وقت بود با آبرنگ نقاشی نکرده بودم!بعدم ناهارشو دادم و بردمش مدرسه و اومدم.

الانم که نشستم و دارم براتون مینویسم.

خب بذارید از یه چیز دیگه هم بگم.این آخر سالی یه تصمیم جدید گرفتم.میخوام واسه هرکسی همون اندازه که اون برام وقت میذاره،منم براش وقت بذارم.در واقع میخوام رفتارم با هرکسی متناسب با رفتار اون با من باشه.چه تو دنیای مجازی چه تودنیای واقعی!

مثلا تو همین دنیای مجازی،بعضی از دوستان همیشه تو وبلاگای بقیه دوستان،کامنت میذارن،ولی شاید هر چند تا پست درمیون،به زحمت یه خط واسه من نظر میذارن!ببینید،اصلا هیچ اجباری تو کامنت گذاشتن نیستا،ولی خب وقتی یه سری دوستای وبلاگ نویس،واسه بقیه کامنت میذارن و اینجا نه،فقط یه دلیل داره.اونم اینکه با من و نوشته هام حال نمیکنن!ضمن اینکه بهشون احترام میذارم و اصلا هم ازشون ناراحت نمیشم،ولی در عین حال دیگه خودمو ملزم به کامنت گذاشتن براشون نمیدونم!اینجوری لازم نیست الکی پیش خودم رفتارشونو توجیه کنم!

آخه این یکی از خصلتهای منه.من تا اونجایی که بشه واسه کارای بعضٲ اشتباه آدمای دور وبرم،تو ذهنم دلیل تراشی میکنم و توجیهشون میکنم!یعنی کلا تا اونجایی که بشه تقصیرا رو میندازم گردن خودم و شرایط و زمین و زمان،تا طرفم رو تو فکر خودم مبری کنم!!ولی الان میخوام یه کم با چشمای بازتر زندگی کنم.در ادامه همون موضوعی که بهتون گفته بودم،محبت زیادی تو نظر بقیه،از آدم یه احمق میسازه!!

این یه مثال کوچیک بود.خواستم ملموس بهتون بگم،چه تصمیمی دارم.

حالا شما این مثال کوچیک رو تعمیم بدید به همه دنیا واقعی!

البته خیلی جاها،بسته به شرایط و حال و روز طرف مقابل آدم،واکنشها فرق میکنه و این طبیعیه.این چیزایی که بهتون گفتم،در شرایط عادیه.

امیدوارم که بتونم انجامش بدم.چون واقعا بعضی وقتاحس میکنم زیادی واسه بقیه انرژی میذارم!میخوام این انرژی رو صرف خودم و شوهرم و پسرم بکنم.از همه بیشترم،خودم!!!بذارید یه کمم خودخواه بشم!

تا این پست رو بنویسم،ده بار بلند شدم و رفتم آب و پودر خوردم!!دیگه دارم بالا میارم!

در مورد پست قبل،از همه تون ممنونم.حرفهاتون مثل همیشه عالی بود!شمیم عزیز،فندقی و دوستای دیگه که تجربه هاشونو باهام درمیون گذاشتین،خیلی خیلی ممنونم.

امیدوارم به آسونی بگذره.شاید به نظر بعضیاتون ترس و استرسم رو غلو میکنم و اصلا چیز مهمی نباشه!لی حقیقت اینه که من خیلی زیاد ترسوام و دلیل نمیبینم بخوام اینجا الکی خودمو قوی نشون بدم.این عکس،آزمایش،عمل،یا هرچیزی که اسمش هست،چه آسون باشه،چه سخت،منو میترسونه!هم از انجامش میترسم،هم از نتیجه اش!مشکلی که براش به دکتر مراجعه کردم و باعث شد این آزمایشو برام بنویسه،زیاد مهم نبود،ولی چیزی که باعث شده استرس جوابشو هم داشته باشم،اینه که من دوتا از عموهامو به خاطر سرطان دستگاه گوارش طی چند سال گذشته،از دست دادم.میدونم عوامل زیادی تو اینجور مریضیها دخیله و صرفا دلیل ارثی و وراثتی باعثش نمیشه،ولی خب این پیش زمینه ذهنی باعث شده که استرس داشته باشم.

به هرحال فردا هشت صبح نوبت دارم.شوهری مرخصی گرفته ببردم.زندایی شوهری و خواهرم زنگ زدن که ما باهات میایم،ولی شوهری گفتش،نه خودم میخوام باشم!خواهرم که خودش بچه داره و شرایطشو نداره،زندایی هم قبول نکردم.حالا قراره فردا صبح بریم ساشا رو بذاریم اونجا و خودمون دوتا بریم بیمارستان.

لطفا برام دعا کنید.....

پستهای منفی رو فراموش کنید.اینو بدونید که همیشه دوستتون دارم.اینجا و دوستیهاش برام خیلی جدی تر از اونیه که فکرشو بکنید.واقعا دوستتون دارم و برام عزیزید.

دوس دارم این چند روز باقیمانده هم زودتر تموم بشه و سال جدید رو شروع کنیم!

امیدوارم سالی خوب و کاملا متفاوت با امسال باشه.

خب من بازم برم آب بخورم و برم دبلیو سی!!!!

مواظب خودتون باشید.

اگه نرسیدم باز تو این هفته بنویسم،امیدوارم آخر هفته خوبی داشته باشید.

مواظب همدیگه باشید و نذارید کسی از بودن باهاتون اذیت بشه!خوبه که دیگران ازینکه کنار ما هستن احساس امنیت و آسایش بکنن!

حرف دیگه ای ندارم و به خدا میسپارمتون.

نظرات 36 + ارسال نظر
ویولا 24 - اسفند‌ماه - 1394 ساعت 11:30 ق.ظ http://www.sadafy.persianblog.ir

عزیزم مهناز جان حق داری نگران باشی گلم ایشالا که چیزی نبوده باشه اگه منم جات بودم حتما همین حال و روز رو داشتم، هنوز نرسیدم پست های بعدیتو بخونم و نمیدونم جواب کولونوسکوپی رو گرفتی یا نه ولی میدونم خیره و چیزی نیست عزیزم نگران نباش.
در مورد کامنت ها هم حساس نباش خب خود منم قبلا خیلی خیلی وبلاگ میخوندم ولی اصلا کامنت نمیزاشتم چون ادم یه وقتایی واقعا حرف و نظر خاضی نداره که بخواد بیان کنه. البته این نظر منه. می بوسمت

قربونت برم عزیزم.
آره خداروشکر به خیر گذشت...
نه ویولا،اصلا منظورم این نبود که همه باید کامنت بذارن.یه وقتی آدم به قول تو اصلا حرف خاصی نداره و فقط میخونه و رد میشه.من منظورم این بود که بعضیا رو میبینی که مثلا مستمر برای بقیه کامنت میذارن و برای تو،نه.البته اینم اشکال نداره اصلا.ولی نشون میده که وقتی طرف برای هیچ پستی ازت کامنت نمیذاره،به نظرم یعنی خیلی باهات حال نمیکنه.یا مثلا خیلی راغب به برقراری ارتباط نیست،نه؟
ولی این فرق داره با کسایی که مثلا خواننده آدم هستن و اکثرا کامنت میذاشتن.حالا تو شرایطی هستن که وقت ندارن یا یه مدت حالشو ندارن،یا به هر دلیلی کامنت نمیذارن.من هنوزم خیلی از بچه ها هستن که شاید چندتا در میون کامنت میذارن،ولی من چون دوس دارم،مستمر میخونمشون و کامنتم میذارم.بالاخره آدم انرژی طرف مقابلش رو دریافت میکنه و میفهمه حسش چیه.
توام که حالا حالاها عذرت موجهه.قبلا هم بود.یعنی کامنت بذاری یا نذاری،من شخصا دوستت دارم و میخونمت و حرفای گهربارمم برات مینویسم

آذر 21 - اسفند‌ماه - 1394 ساعت 12:20 ق.ظ

سلام مهناز جان
خیلی خوشحالم خبر خوبیو دادی
همیشه شاد و سلامت باشی

سلام عزیزم
قربونت برم.همچنین شما گلم

فرشته 20 - اسفند‌ماه - 1394 ساعت 09:16 ب.ظ

خدا را شکر برای سلامتیت. خواستم بگم چقدر باشعوری که خبر سلامتیت و نتیجه عملت را به خواننده هات میدی. این یعنی اینکه خیلی براشون احترام قایلی. آفرین بر تو.

قربونت عزیزم.
خیلی بهم لطف داری گلم.در واقع درمقابل خواننده های با محبت و با شخصیتی مثل شما که نگرانم هستید و با حرفهای خوبتون بهم آرامش میدید،این کمترین کاریه که میتونم بکنم.واقعا برای تک تک تون احترام زیادی قائلم.
میبوسمت عزیزم

أتشی برنگ اسمان 20 - اسفند‌ماه - 1394 ساعت 01:05 ب.ظ

خدا رو شکر مهناز خدا رو شکر...

فدای تو بشم عشقم

مامان طلا خانوم 20 - اسفند‌ماه - 1394 ساعت 11:38 ق.ظ

خدارو صد هزار مرتبه شکر که جوابش خوب بوده
خوب دیگه میریم که انشالا روزهای باقیمونده رو به خوشی بگذرونیم و سال جدید پر باشه از سلامتی و دل خوش و خنده های بی انتها و جیبهای پر پول و بهترینها واسه همممممممه انشالله

قربونت برم عزیزم
آره دیگه،این ده روز باقیمونده رو هرچی انرژی داریم جمع کنیم و بفرستیم که سال جدید برلمون پر از انرژی و حس های خوب شروع بشه
به به عجب دعاهای خوبی کردی.امیدوارم اول از همه در مورد خودت و عزیزانت برآورده بشه

مینو 20 - اسفند‌ماه - 1394 ساعت 09:25 ق.ظ

مهناز عزیز نگرانت بودم
خدا رو شکر مشکلی نبوده.هیچی مثل سلامتی نیست.امیدوارم همیشه تنت سلام و دلت خوش باشه عزیز مهربون.

شرمنده که نگرانتون کردم.
آره خداروشکر به خیر گذشت.
قربون محبتت عزیزدلم

ترانه 20 - اسفند‌ماه - 1394 ساعت 03:00 ق.ظ

خدارو شکر که سلامتین
راستی خودتونو یکم زیاد درگیر روابط دنیای مجازی و برخوردای اونا نکردین؟نمیدونم چطور منظورمو برسونم اما فکر میکنم هدف اولیه از درست کردن وبلاگتون چیز دیگه ای بوده.احساس میکنم یخورده داره رو زندگی شخصیتون تأثیر میگذاره.ایشالا همیشه موفق و سالم باشین عزیزم

فدای تو ترانه نازنین
میفهمم چی میگی.درسته.من زیادی دنیای مجازی رو با دنیای واقعی قاطی کردم و شاید همین باعث ناراحتیم شد.ولی دار م سعی میکتم حد و مرزش رو حفظ کنم و برام همون خونه امن باقی بمونه،نه اینکه بخواد ناراحتیها و نگرانیهامو بیشتر کنه!
همچنین شما عزیزدلم

شهره( مامان حسین) 20 - اسفند‌ماه - 1394 ساعت 01:34 ق.ظ

خداروشکر که خوب بود نتیجه.بعدا مفصل بگو.چی بود و چجوری! درد داشت؟؟

قربونت عزیزم.
حتما تو پست بعدی که میذارم،در موردش میگم

آتوسا 19 - اسفند‌ماه - 1394 ساعت 08:29 ب.ظ

به به.. الان دیدم نتیجه کولونوسکوپی مثبت بوده..
خدا را شکر... به قدری خوشحال شدم که نگو
الهی شکر..

قربونت برم عزیزم.
ایشالله همیشه تو زندگیت شادی و سلامتی موج بزنه نازنینم

شمیم 19 - اسفند‌ماه - 1394 ساعت 07:39 ب.ظ

خوشحال شدم خداروصد هزارمرتبه شکر خیلی به یادت بودم عزیزم

شرمنده محبتتم عزیزم.
امیدوارم خدا همیشه بهترینها رو نصیبت کنه

نگار 19 - اسفند‌ماه - 1394 ساعت 04:12 ب.ظ

سلام خدا را صد هزار مرتبه شکر که خیالت راحت شد و چیزى نبود همین الان یه صدقه تپل کنار بذار به خدا با این که نمیشناسمت ولى نگرانت بودم همیشه روزى یه بار اسپند دود کن من اوائل اعتقاد نداشتم ولى الان دود میکنم خدا را شکر که خوبى سر سفره هفت سین امسال همدیگه را دعا کنیم دعا هاى خوب برا بچه هامون شوهرامون خودمون سلامتى همه فرج امام زمان پدر مادرامون وحتى براى اونایى که هیچ وقت خوبى و خیر ما را نمیخوان خدا به راه راست هدایتشون کنه
التماس دعا از همگى

سلام عزیزم
منم همیشه عادت صدقه دادن رو دارم.
کلا دعا کردن و خوب خواستن برای بقیه،انرژیش مضاعف برمیگرده به خوده آدم.
منم امیدوارم تو زندگیتون اینقدر شادی و سعادت موج بزنه که هیچ جایی برای غم و غصه و ناراحتی وجود نداشته باشه!
یه دنیا ممنونم گلم

شمیم 19 - اسفند‌ماه - 1394 ساعت 02:57 ب.ظ http://mamanyekta.blogsky.com

مهناز جان اومدی عزیزم؟
یه خبر از خودت بده
انشالله که به خوبی و خوشی انجام شده باشه و خوش خبر بیای

قربونت برم عزیزم که پیگیر حالمی

أتشی برنگ اسمان 19 - اسفند‌ماه - 1394 ساعت 02:29 ب.ظ

ایشالا که همه چی با خوبی و خوشی تموم میشه و میریم سال جدید
قربونِ پسر

ایشالله همه مون با سلامتی و دل خوش بریم به استقبال سال جدید.
قربون تو،آتیش دوس داشتنی خودم با اون جوجه ناز و خوردنیت

آذر 19 - اسفند‌ماه - 1394 ساعت 01:42 ب.ظ

سلام. امیدوارم حالت رفته رفته بهتر بشه
و اینکه امیدوارم این ازمایش هم انجام که شد نگرانیت رفع بشه که چیزی نیس
دعای همه دوستات پشتته
به اقای خوشتیپ عکسش مبارک
واقعا راست هم میگی بزرگترا تا میبینن یکی خوشتیپ کرده دنبال پیدا کردن یه نقص دراون طرف هستن
همیشه شاد باشی برات دعا میکنم دویت عزیزم :-*

سلام عزیزم.ممنونم
قربونت برم.قطعا دعاهای شما پشتم بوده که به خیر گذشت!
برات یه دنیا، سلامتی،شادی و آرامش آرزو میکنم عزیزدلم

عسل @ 19 - اسفند‌ماه - 1394 ساعت 11:38 ق.ظ

سلام عزیزم امیدوارم جواب عملت خیلی خوب باشه و صحیح سالم برگردی پیش ما

سلام عزیزم
خداروشکر که بازم پر انرژی برگشتم پیش شما دوستای گلم.
قربون محبتت

نسیم 19 - اسفند‌ماه - 1394 ساعت 11:35 ق.ظ http://nasimmaman

عزیزم...امیدوارم خوب خوب باشی...و نتیجه آزمایشت خوب باشه که حتما همینطوره..مطمئنم
تو خیلی مهربونی...

خداروشکر خوبم نسیم عزیزم.
تو خودت اینقدر خوب و نازنینی که همه رو مثل خودت میبینی

دختربنفش 19 - اسفند‌ماه - 1394 ساعت 10:41 ق.ظ http://marlad.blogfa.com/

آخیش دوباره شد همون مهناز قبل .عزیزدلم ایشالا که استرست بیخوده و مشکلی نیست .مواب خودت باش خیلی .و خیلی خوبه که یه کم خودخواه بشی .بووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووس

قول میدم مثبت تر و پر انرژی تر بیام ازین به بعد!
واااااای عجب بوسه آبداری!چقدر چسبید
میدونستی خیلی عزیزی بنفشی؟!

سمیرا 19 - اسفند‌ماه - 1394 ساعت 10:10 ق.ظ

سلام عزیزم فردا میری آزمایشتو میدی یه چکاپ سادس میای خونه هیچیم نیست سلامت و خوشگل مسافرت میری بعدش و کلی خوش می گذرونی فقط همین . بووووس

سلام عسلک خودم!
امروز همون فردایی که گفتی و خداروشکر خیالم راحت شده
حالا در مورد مسافرت و خوش گذرونی،باید وایسیم،فرداهای بعدی بیان،ببینیم انجام میشه یا نه
همیشه شاد و خوب باشی سمیرای نازنینم

خاطره 19 - اسفند‌ماه - 1394 ساعت 08:04 ق.ظ

مهناز جان من دلم روشن انشااله که چیزی نیست و همیشه سلامت باشی به خدا توکل کن و خودت رو دست اون بسپار

خدا به حق دلای پاک و روشن شما،کمکم کرد و از نگرانی درم آورد!
الهی هیچوقت تو زندگیت درد و مریضی و غم و مشکل نداشته باشی عزیزدلم

سمیرا 19 - اسفند‌ماه - 1394 ساعت 04:59 ق.ظ http://tehran65.blogfa.com

ببخشید مهناز خانوم این پسر خوشگلتون قصد ازدباج دارن؟

اخه از شما چه پنهون یه دختر دارم میخام بندازمش بهتون

جهازم خوب میدیم فقط بیاین خواستگاری

متاسفم عزیزم،پسر من قصد ادامه تحصیل داره
اگه یکی ازون ماشینا که عکسشو گذاشته بودیم روی جهاز دخترتون بدی،شاید بتونیم با پسرمون صحبت کنیم!

سمیرا 19 - اسفند‌ماه - 1394 ساعت 04:56 ق.ظ http://tehran65.blogfa.com

باز این خودشو لوس کرد..ای خدااااااا

چیزی نیست جیگرتو...به قران خوبه و خوب عملت انجام میشه

و میای باز مینویسی:من مامانمو میخام

چیه خو،دختر لوس ندیدی؟
آره خداروشکر همهچی خوب انجام شد و از همه مهمتر جوابشم خوب بود!
حالا تو اینقدر میری پیش مامان سوری و دل ما رو آب میکنی،من چیزی میگم!!!
واه واه مردم چه حسودن!چش ندارن دختر لوس مامانی ببینن!
جیگر منی تو

سارا 19 - اسفند‌ماه - 1394 ساعت 01:48 ق.ظ

سلام دوست عزیز امروز با وبلاگت اشنا شدم کاش زودتر دیده بودم تا یکم از استرست کم میکردم منم به شدتتتت ترسوام و تابستون امسال کلونوسکوپی کردم شب قبلش دقیقا داشتم سکته میکردم از ترس که وای قراره چی بشه ولی انقدر مسخره بود که حالا انشالله فردا میری خودت میبینی خنده داره اصلن درد نداره از هیچی نترس مطمعنم با ارامش بر میگردی فردا

سلام عزیزم،خوش اومدی
خداروشکر که واسه شمام خوب بوده و جوابشم که ایشالله مشکلی نداشته!

آره،خداروشکر مشکلی نبود و خیلی خوب بود.الهی همیشه سالم و خوشبخت باشی عزیزدلم

زری 19 - اسفند‌ماه - 1394 ساعت 12:26 ق.ظ

سلام،اصلا نگران نباشید،ایشالا که چیزی نیست،الان دارم از ته دل واستون دعا میکنم،زوده زود با خبرای خوب برگردید

سلام عزیزم
خداروشکر الان دیگه خوبم.
از خدا میخوام،دعاهات و انرژیهای مثبتت رو چندین برابر به خودت و زندگیت برگردونه و همیشه شادی مهمون دل پاکت باشه عزیزدلم

شهره( مامان حسین) 18 - اسفند‌ماه - 1394 ساعت 10:35 ب.ظ

زیادی خوب بودن، #خوب نیست
زیادی که خوب باشی دیده نمی شوی
می شوی مثل شیشه ای تمیز
کسی شیشه ی تمیز را نمی بیند
همه به جای شیشه، منظره ی بیرون را می بینند
ولی وقتی شیشه کمی بخار بگیرد
وقتی کمی منظره ی بیرون را بد نشان دهد
همه آنرا می بینند
همه سعی می کنند تمیزش کنند
زیادی خوب بودن خوب نیست
زیادی که خوب باشی شکننده تر می شوی
با هر قدرناشناسی دلت ترک بر می دارد
می شکند
تکه های شکسته را در دستانت می گیری
نگاه می کنی به نتیجه ی زیادی خوب بودنت

زیادی که خوب باشی، به زیادی خوب بودنت #عادت می کنند!
آنوقت کافیست کمی بد شوی
همه گمان می کنند زیادی بدی

دلارام 18 - اسفند‌ماه - 1394 ساعت 10:13 ب.ظ

توکل کن به خدا انشالله با خبرهای خوب بیا

خداروشکر که امشب خیالم راحته!
قربون محبتت گلم

مامان رویا 18 - اسفند‌ماه - 1394 ساعت 08:13 ب.ظ http://dargozarerozegar.rozblog.com

مهناز عزیزم خوشحالم که بهتر شدی از ته ته دلم خوشحالم
عزیزدلم استرس عکسو نداشته باش انشاءالله به حق حضرت زهرا مشکلی نداری و شادو امیدوار از پیش دکتر میای و مشکلت با چندتا قرص برطرف میشه
فدای ساشای نازم که خوشتیپ شده خیلی دوست دارم ببینمش کاش میشد عکسشو بزاری برامون.
مهناز جان درمورد تصمیمت بهت حق میدم بهترین کارو میکنی خیلی خودتو درگیر و مجاب به انجام هرکاری نکن زندگی رو آسون بگیر تا آسون بگذره
واست آرزوی سلامتی و خوشبختی دارم وبااینکه خیلی وقت نیست باهات آشنا شدم مثل خواهر نداشتم دوستت دارم

قربونت برم عزیزم
راستش،چون اینجا از درد دلام و ناگفته های زندگیممیگم،واسه همین نمیخوام آشنایی چیزی پیدام کنه.میخوام تو سایه باشم تا بتونم با خیال راحت بنویسم.برای همینه که نمیتونم عکسی از خودم یا ساشا بذارم.شرمنده ام....
کاملا ،دل به دل راه داره و منم همین حس رو نسبت بهتون دارم و ضمن اینکه همیشه یه احترام خاصی براتون قائلم،منم خواهرانه دوستتون دارم!
امیدوارم کنار همسر عزیزتون و بچه های دسته گلتون همیشه شاد و خوشبخت زندگی کنید

سارا 18 - اسفند‌ماه - 1394 ساعت 08:08 ب.ظ

مهناز عزیز امیدوارم فردا به خوبی و خوشی عمل انجام میشه و پر انرژی بر میگردی
برات دعا میکنم دوستم

امروز همون فرداست و من نتیجه دعاهای شما رو کاملا دیدم.
یه دنیا ازت ممنونم دوست خوبم

Amitis 18 - اسفند‌ماه - 1394 ساعت 07:18 ب.ظ http://amitisghorbat.blogsky.com

عزیزم ، بد به دلت راه نده ، اخه چرا انقدر به چیز های منفی فکر می کنی ، تو این سن سرطان کجا بود اخه دختر خوب ؟؟ هیچی نیست ، نگران نباش، پست بعدی رو با خبرهای خوب بیای که هیچی نبوده :)

نه نه به چیزای منفی فکر نمیکنم!فقط دلیل استرسم رو گفتم!
ببخشید که با این پستای منفی حالتونو خراب میکنم!ایشالله این عمل که تموم بشه،پر انرژی میام پیشتون!

aylin 18 - اسفند‌ماه - 1394 ساعت 06:44 ب.ظ

مهناز عزیز،نگران فردا نباش،انشا... مشکلی نیست

قربونت برم عزیزم.
ایشالله...

مامان طلا خانوم 18 - اسفند‌ماه - 1394 ساعت 06:42 ب.ظ

کامل خوندم باز برگشتم
مهناز جووون منم جای تو باشم استرس عمل و ازمایشو میگیرم ولی عزیزم از تههههه دلم برات دعا میکنم که عملش برات اسون و راحت و جوابش خوب خوب خوب باشه.
همیشه درکنار خانواده گلت شاد و سلامت باشی عزیز دلم.از الان تا هشت صبح برات انرژی میفرستم.
میبوسمت

خوش اومدی عزیزم
مرسی عزیزدلم.یه دنیا ممنون

aylin 18 - اسفند‌ماه - 1394 ساعت 06:42 ب.ظ

مهناز عزیز،نگران نباش،انشا... که مورد مهمی نیست و مشکلتون خیلی ساده حل میشه

مرسی آیلین عزیزم.
راستی اسم خیلی خوشگلی داری!

مامان طلا خانوم 18 - اسفند‌ماه - 1394 ساعت 06:28 ب.ظ

سلام مهناز جون
من وسطای پستو خوندم. گفتم بیام ازت بپرسم ک تا الان چن لیوان اب خوردی؟؟
یعنی بیست و دولیوان اب باید بخوری؟
وای مهناز
گوارای وجودت عشقم

سلام عزیزم
حدودا تا الان بیست و پنج تا لیوان آب خوردم!!!
ای بدجنس

سیما 18 - اسفند‌ماه - 1394 ساعت 06:17 ب.ظ http://gholak-banoo.persianblog.ir

انشالله به خیر و سلامتی تموم میشه این ازمایش/عمل. فعلا قربونت برم فقط به خوبی ها فکر کن. به اینکه انرژی مثبتت رو زیادتر کنی. به این فکر نکن کی چی کار کرد، کی چی کار نکرد. فقط و فقط به این فکر کن که همه چیز به سمت احسنت پیش میره. می بوسمت.

با خبر سلامتی و خوبی برگردی نازنین مادر

ایشالله عزیزم...
همینکارو میکنم.یعنی سعی میکنم به هیچ چی فکر نمیکنم.دیگه سپردم به خدا و منتظر فردام!
ایشالله عزیزدلم

رویا،ر 18 - اسفند‌ماه - 1394 ساعت 05:56 ب.ظ

سلام مهناز جون،اتفاقا من امروز امام زاده صالح بودم وبراتون دعا کدرم، مطمین باش هیج مشکلی نداری،هم من و هم همسرم این کولونوسکوبی را انجام دادیم،برو به امید خدا3

سلام عزیزم
نمیدونم چه جوری از اینهمه مهربونیتون تشکر کنم!امیدوارم زندگیتون پر از سلامتی،عشق،آآسایش ،رفاه و خوشبختی باشه

شهره( مامان حسین) 18 - اسفند‌ماه - 1394 ساعت 04:39 ب.ظ

سلام.مهناز جون میدونم اینو قبلا هم گفتم ولی بازم میگم چون هر بار بیشتر به این نتیجه میرسم که تو واقعا شبیه منی.در واقع من مثل تو هستم بشدت...الانم متعجب شدم.منم همچیو جدی میگیرم و خیلی فکر میکنم به رفتار ادما... میدونم غلطه ولی این ذات منه... باید بیخیال باشیم ...منم از دکتر ازماش عمل و هر بیماری یا درمانی وحشت دارم ..منم خیلی به دیگران محبت میکنم و معمولا برگشت محبتمو نمیبینم و همش میگم دیگه احمق نمیشم ولی باز در رویارویی با همون افراد هم محبت زیادی میکنم و بعدش کلی از خودم حرصم میگیره ...دقیقا درکت میکنم.راستی یه سوال دختر تو خونه تکونی نداری ایا؟؟ انشالله که بسلامتی عمل کنی و برگردی.من از زایمان هم.وحشت داشتم ولی خداروشکر بخیر گذشت پس خدا کنارمونه نگران نباش.بووووس

سلام عزیزم
پس توام مثل منی!
خونه تکونیمو از خیلی وقت پیش شروع کردم و کم کم انجام دادم.البته اینجوری نیست که من کل خونه رو وجب به وجب برق بندازم.تا جایی که بتونم تمیز میکنم.
خدا که حتما کنارمونه.ایشالله محکم بغلمون کنه و بهمون آرامش بدهد

shadi 18 - اسفند‌ماه - 1394 ساعت 04:28 ب.ظ

mahnaz jon ishala k javab mosbate chizi nis man shak nadaram man kelas erfan mirim emro migam bacheha vasat enrji befrestan hatman sat 6 kelas shoro mishe,,yani ta javabesh omad darja bayad biay begi,,rasti ta aln khamosh mikhondamet dg a in b bad comnt mizaram.shadiam az rasht

سلام عزیزم
خیلی خیلی ازت ممنونم.مطمئنم انرژی مثبتتون بهم میرسه.
امیدوارم این انرژی ها و حس های مثبت چندین برابرش به خودتون و دلای مهربونتون برگرده
باشه عزیزم،قدمت رو چشم!خوشحال میشم نظراتتو ببینم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.