روزگار زندگی یک بانو

روزگار زندگی یک بانو

فراز و نشیب ها و روزمرگیهای یک زن,یک مادر,یک همسر ‌‌‌......
روزگار زندگی یک بانو

روزگار زندگی یک بانو

فراز و نشیب ها و روزمرگیهای یک زن,یک مادر,یک همسر ‌‌‌......

آدم باید ریسک پذیر باشه!!!

سلام عزیزای دل خواهر!خوبید؟یه پیامی تو تلگرام خوندم که نوشته بود،تو بهار اگه جلوی خوابیدنتو بگیری،خودش یه جور ورزشه!!!واقعٲ همینطوره!یعنی من که همش لمیده هستم!حتی دوس ندارم بلند شم و غذا بخورم!اونوقتا که شاغل بودم،یعنی در حد مرگ از روزای کاری فروردین متنفر بودم!اوووووووف!باز خداروشکر که مجبور نیستم این روزا زیاد از خونه برم بیرون!

چون میخوام راجع به یه موضوعی حرف بزنم،اینه که روزانه هامو فقط قسمتای مهمشو میگم و ازینکه شام چی خوردیم و ناهار چی خوردیم میگذرم!گرچه این روزا حال غذا پختنم ندارم و یکی در میون درس میکنم!یعنی تنبلی در حد بنز!!!!

خب اول از ساشای عزیزم بگم خدمتتون که بهتره.دوشنبه شب متوجه شدم که سه تا دندون آسیابشو باهم داره درمیاره!آسیاب؟آسیا؟این یکی از دغدغه های بزرگ بچه گیم بود.نمیدونستم دندون آسیاب درسته یا آسیا!!!باور میکنید هنوزم وقتی میخوام بگم،یه لحظه شک میکنم؟واقعا درسته که تمام ترسها،استرسها و همه مسایل روانی ما ریشه در کودکیمون داره!

خلاصه که دیدم بچه طفلی سه تا دندونش باهم داره درمیاد.یعنی اینقدر این سه تا درد میکرد که دو روز تموم از ترسش آبم نمیخورد!ولی خداروشکر امروز دیگه تب نکرد.سه شنبه هم نرفت مدرسه،ولی چهارشنبه رفت.

آها یه چیز دیگه.البته تو اینستا گفتم.حالا اینجام میگم.من چندتا گل داشتم که از یکی دو ماه قبل دیگه کم کم زرد و خشک و خراب شدن.ازین مدلام نبودن که مثلا زمستونا برگاشون بریزن و بهار دربیان.چون قبلا داشتیمشون.ولی خب خراب شدن.یکیشون که فقط ازش یه چوب خشک موند.من دلم نیومد بندازمشون،ولی دیگه هم بهشون نرسیدم.فقط یکی دو هفته درمیون که یادم میفتاد،یه لیوان بهشون آب میدادم.بعداز عید که برگشتیم،دیدم برگای تازه درآورن!با اینکه حدود بیست روزم بود بهشون آبم نداده بودیم.اون چوب خشکه،پر شده از جوونه!یعنی واضح و آشکار میشه دست خدا و قدرتش رو دید.فوق العاده است!

حالا امروز گفتم حالا که این طفلیا اینجوری مقاومت کردن،یه کم بهشون برسم.خاکشونو عوض کردم و پر کردم و یکیشونو که گلدونش کوچیک شده بود رو عوض کردم.خیلی لذت داره خاک بازی کردن و کاشتن و سبز کردن!خیلی حس خوبی بهم دست داد.عاااااالی.....

یادمه حدود ده پونزده سال پیش،تو طالع بینی چینی خونده بودم که من عاشق گل و گیاه هستم و یکی از بهترین تفریحات برام ور رفتن با گل و گیاهه!اون روز به دوستم گفتم،چه مزخرفاتی!من کجا عاشق باغبونی و گیاهم!واقعا هم نبودم.ولی هرچی گذشت،این علاقه توم بیشتر شد.این چینی ها رو دست کم نگیریدا....

خب حالا بریم سر موضوعی که میخواستم مطرح کنم.دیشبم سرش کلی با شوهری بحث کردیم و مثل همیشه به نتیجه نرسیدیم!چون تو این موضوع کاملا طرز فکرامون متفاوت و متغایره!

ما قرار بود امسال یه تغییراتی تو زندگیمون بدیم.صحبت کرده بودیم که محل زندگیمونو عوض کنیم،ماشینمونو عوض کنیم.من دوباره برم سرکار و یکی دو مورد دیگه.یه مقدارم پس انداز داریم.

شوهری حالاهمه اش دو دله!البته در مورد خونه عوض کردن.وگرنه با بقیه اش مشکلی نداره.

گفته بودم بهتون که ما دو سال پیش تو یکی از شهرکهای غرب تهران خونه خریدیم و دیگه ماجرای سندش رو هم که میدونید و دوباره نمیگم.من از همون اولش اینجا رو دوس نداشتم و شوهری گفتش میفروشیمش و میریم یه خونه وامدار کوچیکتر جای بهتر میخریم.ولی خب به خاطر جریان سند،نشد که بفروشیم.حالا از پارسال مدام با شوهری تصمیم میگیریم که اینجا رو رهن بدیم و فعلا بریم جای دیگه ای که مد نظرمون هست،رهن بشینیم،ولی شوهری مدام بهونه گیری میکنه و حرفشو عوض میکنه!دیشبم میگه،آخه چرا ما وقتی خونه داریم،بریم مستٲجری!میگه من برات ماشین میخرم،تو هرجا که دوس داری برو سرکار.ساشا رو هم هر مدرسه ای که میخوای بنویس.یا خودت ببرش،یا براش سرویس میگیرم!یعنی حاضره هرکاری بکنه،ولی نره مستٲجری!نمیفهمم این چه تزیه که این آدم داره!اینهمه آدم دارن اجاره میشینن،مگه مشکلی دارن!من میگم،محل زندگی خیلی مهمه،نیست؟نه اینکه الان محل زندگیمون بد باشه ها.اتفاقا خیلیم آروم و خوبه.ولی من دوس ندارم.دلم میخواد جایی که دوس دارم زندگی کنم.از پارسال قرارمون همین بود،ولی هردفعه زد زیرش.دیشب بهش گفتم،دیگه کوتاه نمیام!بعدم باهاش قهر کردم!زورش به هیچکی نمیرسه و عالم و آدم پولشو میخورن،اونوقت به من که میرسه،زور میگه!

ساشا دیگه بزرگ شده.باید جای خوب زندگی کنه و مدرسه بره.ولی نمیدونم چرا نمیتونم حرفمو به این مرد بفهمونم!

شوهری زندگی هرچه ساده تر و آرومتر رو دوس داره.یادمه یه بار،چند سال پیش رفتیم ییلاقی تو شمال و یه روز موندیم.اندازه اینقدر آرامش داشت و سکوت بود که شب که تو تراس مینشستیم،حرفای خونه روبرویی که رو خیلی هم بهمون نزدیک نبود رو میشنیدیم.صبح با صدای زنگوله ببعی ها بیدار شدیم و رفتیم کوهنوردی و از یکی از همسایه ها،پنیر و سرشیر گرفتیم و خوردیم.خوب بود،ولی دیگه غروب روز بعد من خسته شدم و شوهری هرکاری کرد،نموندم و برگشتیم.ولی شوهری میگه،من عاشق اینجور زندگیا هستم!حالا اصلنم حتی واسه یه روزم تو روستا زندگی نکرده ها،که بگیم این علاقه توش مونده،ولی اینجور زندگیا رو دوس داره!ولی من هرچه زندگی مدرن تر و شلوغ تر و شهری تر رو بیشتر دوس دارم.اینا رو گفتم که ببینید تو این زمینه کاملا،کاملا،کاملا باهم فرق داریم و اصلا همدیگه رو نمیفهمیم!

حالا سر این مسٱله باز داره بامبول در میاره!کلا،جدای از زندگی در آرامش،شوهری اصلا اهل ریسک نیست.یعنی میخواد هر قدمی که برمیداره،حداقل نود و نه درصد مطمین باشه!ولی من میگم،مگه میشه بدون ریسک زندگی کرد؟آخه تو این اوضاعی که همه دارن همدیگه رو هل میدن و از سر و کول هم بالا میرن،مگه میشه لاک پشت وار راه رفت و بعدم انتظار داشت ترقی کنه!خب این میشه مثل زندگی یه کامندی که سی سال میره اداره و میاد و بعدم بازنشسته میشه و همون حقوقو میگیره.اونوقت اگه زندگی این کارمندو ببینی،اگرچه تو امنیت و آرامش بوده،ولی غیر از تغییرات جزئی همونجوری مونده!مگه آدم چندسال زنده است؟مگه چند سال جوونه؟شاید این تفریحاتی که الان به نظرمون جذابه،ده سال دیگه نباشه!من میگم،آدم باید تو زمان خودش بهترینها رو تجربه کنه.حالا نه اینکه از هرچی تاپشو داشته باشه،ولی میشه به بهتر از اونی که داره،برسه!درضمن من خودمم قبول دارم که نمیشه کاملا ریسکی زندگی کرد و باید تا حدودی محتاط بود.اگه من میگفتم این خونه رو بفروشیم و بریم یه جای عالی؛اجاره نشینی،حرف شوهری درس بود.ولی من میگم،اگه آدم خونه داره،لازم نیست حتما خودش توش زندگی کنه.میتونه این خونه رو به عنوان سرمایه ،یا هرچیز دیگه داشته باشه و بده اجاره،اونوقت خودش بره جای دیگه ای زندگی کنه!نمیدونم چه اصراریه که حتما تو خونه خودمون زندگی کنیم!بعدم من نمیخوام بذارمش تو فشار.ما باهم کلی دو دو تا چهارتا کردیم و دیدیم با این درآمد،حتی اگه بخوایم یه کم پس انداز کنیم،میشه بهتر زندگی کرد.میگم،در مورد همه چی حاضره قبول کنه و تغییر بده،ولی در مورد خونه،نه!!!اینه که دیوونه ام میکنه!

مشکل اینجاست که از نظر شوهری،همه چیزایی که داریم خوب و عالیه و ما یه زندگی ایده آل و کامل رو داریم.شوهری میگه،ما شیش هفت سال پیش که عروسی کردیم،هیچی نداشتیم.مستٲجر بودیم،ماشینم نداشتیم.الان تونستیم این چیزا رو بدست بیاریم.قدم به قدم...

من ولی این زندگی به نظرم حداقل میرسه و با یه زندگی ایده آل خیلی زیاد فاصله داره!ناشکر نیستما!اصلٱ.به خاطر شوهرم،پسرم،سقفی که بالای سرمونه و همه چیزایی که داریم خدارو شکر میکم،ولی اگه بخوام روراست باشم،راضی نیستم!

دیشب بهش میگم،ما حرف زدیم،قرار گذاشتیم که تا قبل از مدرسه ساشا خونه رو عوض کنیم.میگه من نمیتونم قول بدم!

شما چه جوری هستید؟چقدر تو زندگیتون اهل ریسکید؟به نظر شما این خودخواهی شوهری نیست که نظرشو تحمیل میکنه و میخواد جوری زندگی کنیم که خودش دوس داره؟با اینکه میدونه که من راضی نیستم!

درواقع اینجور جاهاست که تفاوت خانواده ها معلوم میشه.یعنی من همونجوری فکر میکنم که خواهرم و برادرام فکر میکنن!و مامان و بابام.همه مون عقیده داریم آدم تا زنده است و مخصوصٲ جوونه باید خوب زندگی کنه.پس انداز خوبه،ولی نه تا حدی که آدم از زندگی و تفریحش بزنه.ما همیشه خیلی مسافرت و تفریح میرفتیم.الان وسایل خونه مامان منو نگاه کنی،مثل من و خواهرم مدرنه!چون هرچیزی که جدیدش بیاد و بهتر باشه رو عوض میکنن.هرسال یه تغییری میدن.هر یکی دو سال در میون،کلا مبلا و فرشها و خیلی از وسایل خونه رو عوض میکنن.خب اونا درآمدشون بالاست و من از شوهری همچین توقعی ندارم.منظورم فقط نوع تفکره!

اونوقت خانواده شوهری،هنوز از وسایل جهیزیه مادرش استفاده میکنن.نمیخوام الان ازشون بد بگم،فقط میخوام بگم،بچه هایی که تو این دو خانواده بزرگ میشن،صد در صد با همون تفکرات و طرز فکر پدر و مادرشون بزرگ میشن.درآمد خانواده شوهر من خیلی بالاست،ولی اینجوری زندگی میکنن.یا مثلا خواهرشوهر من درآمد شوهرش خیلی خیلی خوبه،ولی شاید به جرٲت بگم که تاحالا رستوران نرفتن یا سینما.یا مثلا هرکدومشون اگه مسافرتم برن،به هیچ عنوان هتل نمیرن و ....بازم میگم،شاید خیلیا اینجوری باشن و این بد نیست.ولی اینا با وجود پول و سرمایه ای که دارن،اینجوری زندگی میکنن.خداروشکر،شوهری اصلا اینجوری نیست،البته در مورد تفریحات و خرج کردن.شایدم زندگی با من و معاشرت با خانوادم بیشتر تغییرش داده باشه.واسه همین از نظر خانواده شوهرم،ما پولامونو دور میریزیم و نود درصد خرجامون بیخوده!

اینجاست که تفکرات خانواده تٲثیرشو نشون میده.شوهری میگه ما نباید ریسک کنیم!من میگم ما خونه داریم،برای ساشا هم حساب مسکن و بیمه عمر باز کردیم که خدا بخواد و بزرگ شد،هم مشکل مسکن نداشته باشه،هم یه سرمایه واسه زندگیش.پس چرا بازم باید دست به عصا راه بریم و مواظب پولامون باشیم؟وقتی میتونیم با همین درآمدمون،بهتر زندگی کنیم،چرا نکنیم؟بد میگم؟

نمیدونم اصلا چی نوشتم.فقط از بس سرم پره حرف بود،خواستم بنویسمشون تا خالی بشم!

اگه حرفی،نظری،پیشنهادی،نصیحتی،شماتتی ....داشتید،پذیرا هستم.ولی کوچکترین توهینی رو تٲیید نمیکنم.

فکر نکنم پستم منفی شده باشه،چون حالم خوبه و غمگین و افسرده نیستم.فقط حرفای تو ذهنمو نوشتم تا شاید بتونم بهتر فکر کنم!با شوهری هم تا اطلاع ثانوی قهر میمونم،تا بدونه باید یه کم به قول و قرارش پایبند بمونه!!!

شب پست نوشتن،حس خوبیه ها!آدم حرف زدنش میاد!

میدونید،ولی بازم میگم که دوستتون دارم و امیدوارم تو زندگی به هرچی که میخواید برسید و تو این عمر کوتاه،جوری زندگی کنیم که از ته دل احساس رضایت و آرامش بکنیم!

خوب بخوابید و خوابای رنگی ببینید!

بوووووووس....بای

نظرات 32 + ارسال نظر
آتوسا 23 - فروردین‌ماه - 1395 ساعت 08:44 ق.ظ

به به... سلام به گلم مهناز
امیدوارم سال خوبی را شروع کرده باشی عزیزم
من هم نمی دونم آسیا هست یا آسیاب؟!

سلام به روی ماهت
منم برات یه سال پر از سلامتی،شادی ،عشق و برکت رو آرزو میکنم!
پس توام مشکل منو داری

رستا 22 - فروردین‌ماه - 1395 ساعت 09:26 ب.ظ

سلام خانوم مهربون.منم اگر جای شما بودم دوست داشتم خونمو اجاره بدم و برم یه جایی اجاره.به نظرم این که ریسک خاصی نداره و بجاش کلی تنوع داره که شاید سر منشا کلی خوبی و خیر بشه و همین که حال خانوم خونه رو خوب کنه کلی میارزه.نمیشه همینا رو به اقای شوهر بگین.تازه فوقش یه سال برین دیگه بجایی بر نمیخوره

سلام عزیزم
پس مثل من فکر میکنی.چه خوب
والله به هزار زبون همین حرفها رو گفتم.ظاهرا قانع میشهو قبول میکنه،بعد،چهار روز بعد یه بهونه ای پیدا میکنه و میزنه زیر حرفش

Amitis 22 - فروردین‌ماه - 1395 ساعت 06:12 ق.ظ

راستش خیلی سخت با این طرز تفکر متفاوت با هم زندگی کردن گاهی برای ما ، چون موقعی که من فکر می کنم باید کم تر خرج کنیم ، اون نه ! راحت خرج می کنه ، میدونم در مورد خواهرت چی میگی ، ولی قبول داری اون ١٢٠٠ داره از جیبشون کلا میره ؟ حتی اگه خونه رهن کامل داشته باشن هم شرایط باز فرق داره به نظر من .

خب ولی شوهری بیشترین حساسیتش روی خونه است،ولی در مورد بقیه خرجهای خونه اصلا اینجوری نیست.درواقع یه چیز گنده اینجوری که پیش میاد،نفاوتمون معلوم میشه!
آره راس میگی،شاید اگه خودمم بودم،رهن رو بالاتر میدادم و اون اجاره رو نمیدادم،ولی خب اینا خیلی پولی که ازشون میره براشون مهم نیست.

Amitis 21 - فروردین‌ماه - 1395 ساعت 09:48 ب.ظ

این رو بگم چون عجله دارم بعدا برای پست بعد کامنت میگذارم، میدونی چیه ، من به شخص فکر می کنم ، اگه جای خواهرت بودم ، ترجیحح میدادم اون اجاره رو در ماه ندم ، در عوضش با اون پول دو تا مسافرت خارج از کشور در سال برم ، من یک ذره مثل شوهرت فکر می کنم یک کم صبر کنم همه چی درست میشه ؛) خواهرم بیشتر مثل تو فکر می کنه ؛)

خب میدونی آمیتیس،اونا درآمدشون تا حدی هست که غیر از اجاره ای که میدن،سالی یه بار مسافرت خارجاز کشور میرن و چندبار مسافرتهای داخلی و کلی هم بریز و به پاش دارن.تازه مسلما پس انداز هم مدارن.به جز ماشین عالی و دوتا خونه ای که دارن!به نظرم کسی که توان مالیشو داره،باید عالی زندگی کنه!
آره،تو مثل شوهر من فکر میکنی و بیشتر از من،محتاط و شاید آینده نگرتری.
پس خواهرت مثل منه!شمام مثل ما سر اینجور مسائل ازین بحثا دارید لابد،نه؟

مینا 21 - فروردین‌ماه - 1395 ساعت 11:43 ق.ظ

ممنون از راهنماییت دوست جونى ایشاالله شمام به همه خواسته هات برسى
راستى چرا پست جدید نمیزارى

قربونت عزیزم.
امروز میذارم

مینا 21 - فروردین‌ماه - 1395 ساعت 11:09 ق.ظ

اخه چون درباره رفتارشون بامن باهاشون بحث میکنه داغ میکنه منم گفتم مگه پسرت بچه اس اگه قبلا گله اى ازتون نکرده چون خواسته اى ازتون نداره شوهرم از دوره دبیرستان هزارتومانم ازشون پول نگرفته ولى خب الان واقعا احتیاج داره تویه سرى مراحل کمکش کنن اما ... اصلا داره اشکارا بهم حسودى میکنه چیزى بخرم میگه مگه نداشتى منم الانا هرکاربکنیم اصلا بهش نمیگم خداروشکر شوهرم خودش خوبه وگرنه الان یا تیمارستان بودم یا تو دادگاه!!!

خب خداروشکر که شوهرت خوبه و تحت تٲثیرشون قرار نمیگیره.مهم هم خوده شوهرته.خانواده شوهر مهمن،به شرطی که شوهرت به حرفشون گوش کنه،ولی حالا که حرفها روش اثر نمیذاره و هوای زنش رو داره،پس توام باهاشون بحث نکن و بسپار به همسرت.بالاخره اون پسرشونه و راحت تر باهاش کنار میان؛تا با تو که به نظرشون غریبه ای!
امیدوارم کنار همسرت شاد و خوشبخت باشی و هیچکی نتونه این خوشبختیتونو خراب کنه

نسیم 21 - فروردین‌ماه - 1395 ساعت 11:04 ق.ظ http://nasimmaman

منم خیلی به همسر میگم خونمون و اجاره بدیم بریم یه محله بهتر رهن کنیم بشینیم...ولی قبول نمیکنه...به نظر من محل زندگی خیلی مهمه...دلم میخواد حالا که آرشا داره بزرگ میشه یه جای بهتر زندگی کنیم..ولی همسر قبول نمیکنه..از میتاجری میترسه...من کاملا درکت میکنم مهناز

وای نسیم،دقیقا مثل منی!
توام بچه داری و درکم میکنی،چقدر مهمه آدم تو محل خوب زندگی کنه.چون ازین به بعد قراره بچه مدت زیادی رو تو جامعه و بیرون از خونه باشه!
من که همچنان دارم تلاش میکنم،تا ببینم موفق میشم یا نه!امیدوارم توام بتونی همسرتو راضی کنی تا اونجوری که دلت میخواد زندگی کنید

مینا 21 - فروردین‌ماه - 1395 ساعت 10:31 ق.ظ

مرسى بخاطر دستوره صبحانه
اره گلم باوجودى که یه ربع فاصله داریم باخونشون هفته اى یه بار یا دوهفته یه بار میرم, اصلا مامانش اخلاق عجیبى داره مثلا اگه شوهرم باهاش بحث کنه یا از کارارفتارشون گله کنه مامانش به من زنگ میزنه که تقصیرتوهستش ما قبلا ازاین بحثا نداشتیم توپسرمو شستشو مغزى دادى و...واقعا تاسف داره

خواهش میکنم ....
اوه،تا این حد؟!!!یعنی چی آخه؟
خب توام یه بار شوهرتو مادرشو بنشون پیش هم و بگو بحثها و مناسبات بینتون به من ربطی نداره،پس اون وسط پای منو وسط نکشید و خودتونمادر و پسری حلش کنید!والله...

نگین 21 - فروردین‌ماه - 1395 ساعت 08:18 ق.ظ

سلام عزیز دل خانومی مهربون
پستتو خوندم مثل همیشه
یه جاهایی رو باهات موافقم ما چند روز زنده اییم همش میگیم اینده و بچه خوب بزرگ شدن میرن سر خونه زندگیشون حالا خودمون چی؟
همسری منم مثل همسری شماس اصلا اهل ریسک نیست
ولی یه چی هست مستاجری خیلی سخته گلی فکرشو کن هر دفعه بخوای اسباب کشی کنی ادم و فرسوده میکنه
وسایل که دیگه بماند و مستاجر که دیگه واویلااااااااا

راستی عزیز بنظرت کجا وب بزنم بهتره بلاگ اسکای که هنوز طفلی جواب درخواستمو ارسال میکنه به ایملم نمیدونم چرا نمیرسه

برقرار شاد و سلامت باشین

سلام عزیز دلم
کلا اکثر آقایون محتاطن.شایدم حق داشته باشن.چون بالاخره میترسن آینده زن و بچهشون از دست بره.
خانممها هم اونجوری که از کامنتها مشخصه،اکثرا طرفدار صاحب خونه بودنن و مستاجری رو دوس ندارن!
بلاگ اسکای خوبه.یه موقع یه مشکلات کوچیکی پیش میاد،ولی رفع میشه.حداقل میتونم با اطمینان بگم از بلاگفا و پرشین بلاگ خیلی بهتره.
قربونت برم عزیزم.همچنین شما

مینا 20 - فروردین‌ماه - 1395 ساعت 08:28 ب.ظ

اره گلم تو دوران عقدم و متاسفانه خانواده شوهرم فوق العاده ادم هاى بى عاطفه اى هستن مهناز جون باورت میشه من یه بارم تو این مدت یک سال ندیدم قربون صدقه بچه هاش بره حالا دیگه خودت حساب کن رفتارش بامن چجوره
مهنازى تویکى ازپست هات درباره صبحانه اى صحبت کردى که دندونى یادت داده شکلات عسل توشه..لطفا بهم بگو چجوره؟
یه سوال دیگه این وبلاگ زدى از اولش توضیح دادى درباره خودتون یا یهو نوشتى؟؟؟

آخی،پس هنوز نرفتید تو زندگی مستقل خودتون!ایشالله که به سلامتی برید و خوشبخت باشید
ای بابا،ظاهرٱ شبیه خانواده شوهر منن!اونام بی عاطفه و بی احساسن.به نظرم فاصله تو باهاشون حفظ کن.نمیخواد دنبال ابراز محبتشون باشی.خودتم فقط در حد حفظ احترام،بهشون محبت کن،نه بیشتر.اینجوری احترام بینتون حفظ میمونه و دلخوری هم ککمتر پیش میاد.
صبحانه اش با جو پرک هستش.اینجوری که جو پرک رو،البته اگه دوسر باشه،خیلی بهترو مفیدتره،با شیر و پودرکاکائو و یه کم عسل میپزی.معمولا کمتر از ده دقیقه میپزه.بازم بستگی به جنس جو داره.باید جو پرک دانه ریز بگیری که سریع بپزه و حالت حلیم به خودش بگیره.
نه من از همون اول از روزانه نویسی شروع کردم.لابه لاش،کم کم یه توضیحاتی از خودمو خانواده و گذشتم میدادم.

Amitis 20 - فروردین‌ماه - 1395 ساعت 05:55 ب.ظ

من که همیشه باهات موافقم این سری می خوام مخالفت کنم ، شرمنده :))) فکر کنم تو هیچ وقت مستاجر نبودی، مثلا مامان خدا رو شکر هیچ وقت تحربش رو نداشت ، ولی واقعا سخت ، الان خونه خودت ، اختیارش رو داری ، اونجوری صاحبخونه میگه امسال اجاره اینقدر میره بالا ، نمیدونم میخ به دیوار نکوب ، این کار رو بکن و اونکار رو نکن ، من خودم خیلی مستاجر بودم، هستم دیگه، همش به این فکر می کنم ادم یکجا بخره راحت شه، از استرس اینکه سال دیگه اینجا هست یا نه ، کلا تو خونه خودت باشی یک لدتی داره که تو الان خیلی حسش نمی کنی :)) از خراب شدن خونه خودت هم توسط مستاجر نگم دیگه ، خودت میدونی بعضی ها چه قدر شلخته و کثیفن ، همه که مثل تو نیستن ، که تمیز باشن و از خونه خوب نگهداری کنند، یک کم صبر پیشه کن ، کاری که من یک مدت طولانی هیچ تغییری ندادم ، فقط دارم صبر پیشه می کنم ، استیبل بشیم، تو اگه بری سر کار ، سال بعد خیلی دستتون از لحاظ مالی بازتر، جای مانور بیشتر میشه .

اشکال نداره عزیزم،قرار نیس کههرچی من فکر میکنم درسته،بقیه هم اونجوری فکرکنن.
حرفتو خیلی از دوستان اینجا بهم گفتن.نمیدونم پس چرا من اینقدر نظر بدی نسبت به مستاجری ندارم!خواهر خودمم،دوتا خونه با شوهرش تو دوتا شهر دارن،الانم صدوبیست تومن پیش دادن و ماهی یک و دویست اجاره میدن تو تجریش.در صورتی که میتونن بیان سمت مرکز یا غرب و یه خونه کوچیک بخرن،ولی خیلیم ازین وضع راضین.یعنی درست مثلمن فکر میکنن.میگن،ما که خونه به عنوان سرمایه داریم،پس چه لزومیه حتما تو خونه خودمون زندگی کنم،وقتی میتونیم جای خوب بشینیم و لذتشو ببریم.میگم که کلا خانواده من همه همینجوریه طرز فکرمون.حالا شانس خواهرم اینه که شوهرشم دقیقا باهاش هم عقیده است،ولی شوهری من کاملا متفاوتفکر میکنه!
ولی درکل چیزایی که گفتی روقبول دارم و میدونم که این مشکلات هست.باید بازم حرف بزنیم و بهترین تصمیمو بگیریم که بعدا پشیمون نشیم.

سیما 20 - فروردین‌ماه - 1395 ساعت 03:28 ب.ظ http://gholak-banoo.persianblog.ir

الهی عمرت به دنیا باشه، و همیشه تنت سالم و روحت عاشق باشه نازنینم.

کتاب پدر پولدار و پدر بی پول رو بگیر و بخون، به همسرت هم بده بخونن.

و رضایت از زندگی باید باشه، ولی ایده ال داریم و چیزی که می تونیم در حال حاضر داشته باشیم. من معتقدم هر چیزی یه بلوغی داره، و هر اتفاقی به یه دلیلی اتفاق می افته. داستان یه زنی رو می خوندم چند وقت پیش توی روزنامه که طرف از خونه ۱۰۰۰ متری توی بهترین منطقه شهر مجبور شده بود با سه تا بچه اش برن توی یه خونه ۲ اتاق خوابه اجاره ای جای بد، چون شوهرش ورشکسته شده بود. اینکه بعد از سه سال، تونسته بود یه خونه خوب بخره و چطور رفتار کرده بود برام کلی درس بود. واقعیت زندگی ما همینه، اتفاق، تلاش و تصمیم.
من مطمئن هستم بهترین تصمیم رو می گیری. ولی یادت باشه لبخند یادت نره، خدا با ادم های شاد هست نازنین مهناز.
شاد باشی

قربونت برم عزیزم،همینطور شما
حتما این کتابو میگیرم و میخونم.
درضمن اینکه حرفاتو قبول دارم،بازم کلی حرف راجع بهشون دارم!اگه پیشم بودی،فکر کنم میتونستیم راجع به این موضوع ساعتها بحث کنیم و بحث خوبیم میشد.
ولی فقط یه چیزو بگم،میگن آدم وقتی تو دردسر میفته و تو فشار قرار میگیره،توانش خیلی بالا میر.درواقع اجبار و جبر روزگار،باعث میشه آدم قابلیتهایی از خودش بروز بده که تو شرایط عادی،اصلا نمیدونسته همچین تواناییهایی هم داره!
دیدی تو بعضی مستندها که وقتی یه حیوون وحشی به یه آدم حمله میکنه،اون آدم با چه سرعتی میدوه؟میگن،تو مواقع عادی و حتی تو مسابقه دو هم اون آدم نمیتونه اینقدر سریع بدوه،ولی تو این شرایط که میدونه جونش در خطره،مغزش و فکرش تماما متمرکز میشه رو دویدن!
اون خانواده ای هم که گفتی،خب چاره ای نداشتن جز اینکه بیان و تو یه خونه کوچیک زندگی کنن.ولی اینکه اینقدر خوب مدیریت کردن و خودشونو جمع و جورکردن،جای تحسین داره.شاید اینام اگه مجبور به همچین زندگی نمیشدن،اینقدر خوب مدیریت پولشون رو یاد نمیگرفتن.قضیه همون آدمه است که از دست شیره فرار میکنه!
منم شاید اگه میدیدم نمیشه بهتر ازین زندگی کرد و با پول و درآمدی که داریم،مجبور به این زندگی هستیم،شاید کلا جور دیگه ای زندگی میکردم.ولی چون میدونم میشه بهتر زندگی کرد،هرچقدرم میخوام با دلیل و برهان خودمو قانع کنم که زندگی الانم خوبه،بازم موفق نمیشم!
اون که حتمٱ!باید شاد بود و خندید تا ذهن آدم باز بشه و بشه درست فکر کرد
ممنونم ازت سیمای خنده رو و مثبت و پر انرژی من

سپیده مامان درسا 20 - فروردین‌ماه - 1395 ساعت 12:35 ب.ظ

مهناز جونم حرفای که زدی همش درسته اما معمولا آقاییون طرز فکرشون با ما خانومها خیلی فرق داره مخصوصا در مورد خانواده ها که گفتی دقیقا همین طوره هر کسی با طرز فکر خاص همون خانواده بزرگ میشه خیلی کم پیش میاد آدمها کمی تغییر کنن ...
ان شالله که با صحبت های درست و منطقی به یه تصمیم خوب برسین و انجامش بدین

قربونت برم سپیده جون.درسته،هم تفاوت بین مرد و زن هستشهم تفاوت خانواده ها!
منم امیدوارم.....

samira 20 - فروردین‌ماه - 1395 ساعت 07:54 ق.ظ http://tehran65.blogfa.com

خوب حالا عرض به خدمتت که:

میدونی مهناز جون ما خانوما همیشه دوس داریم تنوع باشه تو

نوع خونه و ماشین و حتی لباسامون ...اینا همش درست اما ببین

گلم شاید یه کوچولو زمان نیاز داشته باشه ...زیاد به همسر فشار

نیار..

بذار عکس خونمو برات بذارم ببینی یه روز

از مال شمام خیلیییی کوچولوتره اما عب نداره مهم اینه دلمون

خوش باشه...دلت خوش باشه

اون ساشای خوشگلو از طرف من لپشو بوس کن از این مدل

محکماها

قربون تو برم که اینقدر مثبت نگاه میکنی!والله سمیرا جون خونه مام همچین بزرگ نیست.راستش همه اینا رو میدونم،ولی خسته ام و واقعا نیاز به تغییر دارم!
چشششششششششم عسیسم.اینام واسه خودت جیگر

samira 20 - فروردین‌ماه - 1395 ساعت 07:50 ق.ظ http://tehran65.blogfa.com

خونه به این قشنگی...ویوبه این قشنگی و تازشم همسایتون

همون خانوم با حاله که تعریفشو کردی قبلنا اونم هس دیگه چی میخای ؟

کتک؟

حیف که دلم نمیاد

خداروشکر که دلت نمیاد،وگرنه با این عصبانیتکه تو اومدی سمتم،هیچی ازم نمیموند!

نگار 20 - فروردین‌ماه - 1395 ساعت 04:43 ق.ظ

سلام سال نو مبارک امیدوارم سال خوب و پر برکتى باشه براتون
مردا بیشتر تو جامعه هستن خلاصه کنم تو مو میبینى و همسرت پیچش مو
من جاى شما بودم سفت به زندگیم میچسبیدم و اصرار نمیکردم
همین منزل فعلى را تغیرات بدید از یکنواختى در میاد
در پناه حق یا على

سلام عزیزم،سال نو شمام مبارک.منم برات بهترینها رو تو این سال جدید از خدا میخوام.
والله من که به زندگیم چسبیدم و ولش نکردم،فقط از شوهرم انتظار دارم تو زندگی مشترک توقعات همسرش رو هم در نظر بگیره.بعدشم اینکه ما راجع بهش قبلا حرف زد بودیم و به توافق رسیده بودیم،حالا باز داره بازی درمیاره!
ببینیم بالاخره چی پیش میاد دیگه.
قربونت عزیزم

شمیم 20 - فروردین‌ماه - 1395 ساعت 12:27 ق.ظ http://mamanyekta.blogsky.com

سلام مهناز جون
من صد درصد باهات موافقم اصلا تزم برای زندگی خودم همینه...کی اینده رو دیده؟کی خبر داره قراره چی پیش بیاد!!خوب پس انداز در خد معقول خوب و درسته ولی زیادیش دیگه ادم رو از زندگی کردن و لذت بردن تو حال میندازه
امیدوارم بهترین تصمیم رو بگیرید و خوش باشید

سلام عزیزم
پس بزن قدش
منم همینو میگم شمیم جون،میگم واسه آدم که به فرداشم اطمینان نیست،برنامه ریزی طولانی مدت مسخره است!نمیشه حال رو فدای آینده کرد.شاید آینده زنده نبودیم اصلا!مگه خدا گفته حتما تا فلان زمان نگهتون میدارم که ما بتونیم بگیم،خب ده سال سختی میکشیم،بعدش راحت زندگی میکنیم!اصلا تضمینی هست که ده سال دیگه باشیم؟یا اصلا اوضاع بر وفق مرادمون باشه؟
نم کاملا با پس انداز و آینده نگری موافقم،ولی در اندازه خودش.وقتی ما خونه داریم و برای پسرمونم داریم چندجا ماهانه پس انداز میکنیم،پس میتونیم با بقیه درآمدمون بهتر زندگی کنیم.حالا کنارش یه پس انداز کوچولو هم واسه خودمون میکنیم!
امیدوارم....
فدای تو،

مینا 19 - فروردین‌ماه - 1395 ساعت 11:26 ب.ظ

چاکریم
مرد رو بازبون چرب نرم میشه رام کرد بخصوص مردى که توخانواده خودش ازمامان باباش محبت ندیده

بله بله استاد،حتما این نکته رو به خاطر میسپرم و ازین به بعد لحاظ میکنم!
میگم مینا،خوش به حال شوهرت!ازدواج کردی دیگه؟

مهدیا 19 - فروردین‌ماه - 1395 ساعت 11:25 ب.ظ http://mahdia.blogsky.com

می دونی مهناز هر آدمی ویژگی اخلاقی منحصر به فرد خودش رو داره.یکی اگه تو خونه ی خودش حتی اگه آلونک هم باشه راحته ولی یکی دیگه توی یه خونه ی اجاره ای شیک ومدرن با همه نوع امکانات به آرامش می رسه.اصلا نمیشه یه جور نسخه پیچید.هر طور که به آرامش روحی تو و خونواده ات کمک می کنه همون بهترین تصمیمه.حتی شاید تصمیمت به نظر خیلی ها اشتباه بیاد.این نظر منه.
تو اینستا هم دیدمت خانوم خوشگل..

صد در صد موافقم.بستگی داره که آدم تو چه شرایطی احساس آرامش و رضایت بیشتری میکنه!اتفاقا مشکل مام همینجاست.چون در این مورد،همونجوری که گفتم کاملا متفاوتیم!
خب میومدی جلو خودتو معرفی میکردی،منم روی ماهتو میدیدم عزیزم

مینا 19 - فروردین‌ماه - 1395 ساعت 09:26 ب.ظ

مهنازى جونم بهش بگید شما بااین وضع درامد پس اندازخوب وباکمالات باشخصیت داشتن یه زندگى موفق بچه سالم باهوش خانم باشخصیت درشان تون نیست دراین حد کم از زندگى لذت ببرین بگید پیشرفته بیشتر درحدشماست با دلبرى تمام بگید ها

عجب سیاستی!
آخ آخ من اگه یه کم ازین سیاستا داشتم و چرب زبونی میکردم،لازم نبود اینقدر حرص بخورم!
لازم شد حتما یه دوره کلاس بیام پیشت

Nora 19 - فروردین‌ماه - 1395 ساعت 03:54 ب.ظ

Salam mahnaz jan sale no mobarak bashe azizam.khastam rajebe in mozo k gofti nazaramo begam rastesh manam ba mostajeri movafegh nistam va fek mikonam in az tarbiate har khanevadei nashat migire yani man hazeram khone kochik dashte basham vali naram mostajeri.b har hal ishala k betonid behtarin tasmimo begirid azizam.mibosamettttt

سلام عزیزم.سال نو شمام مبارک.امیدوارم سال خوبی در پیش رو داشته باشی
پس کاملا با شوهری هم نظری.البته خیلی از خانمها همین نظرو دارن.
ایشالله که بشه به یه تصمیم درست برسیم و عملیش کنیم.
ممنونم که نظرتو گفتی عزیزدلم

بهاره 19 - فروردین‌ماه - 1395 ساعت 03:18 ب.ظ http://yaddashterozaneman.mihanblog.com

سلام خوبی مهناز جون
اره حرفات کاملا درسته و من باهات موافقم ...ادم مگ چقد زندس ک اون جوری ک میخاد زندگی نکنه ؟
اون دنیا عذاب بکشیم این دنیا هم عذاب بکشیم ؟
ولی از طرفی ب نظرم شوهریت هم راس میگه وقتی خونه مال خودتونه واس چی برید مستاجری .....اسباب کشی کنیدو .... مستاجری خیلی سخته ...
البته شاید واس همه این جوری نباشه و مثلا وای تو سخت نباشه یا سختیشو بپذیری چون خودت میخای ....
ما هم تا حالا مستاجر نبودیم و الان ک فکرشو میکنم ک تابستون مهلت خونمون تموم میشه و باید اسباب کشی کنیم غصم میگیره ....
ایشالله هر چی صلاحه پیش بیاد عزیزم ....
راستی ادم وقتی وسایل خونشو عوض میکنه کلی تو رحوحیه ادم تاثیر داره و ادم شاد میشه حتی اگ ی چیز کوچیک باشه بعضیا نمیدونم چرا دل خرج کردن ندارن

سلام عزیزم،قربونت.تو خوبی؟
هم یه جاهایی با من موافقی،یه جاهایی با شوهری.اوکی!البته منم قبول دارم که مستٲجری سختیهای خودشو داره،ولی به نظرم به اینکه بتونی بقیه شرایط دلخواهتو به دست بیاری،می ارزه.
ایشالله که شمام خیلیزود صاحب خونه میشید و میرید خونه خودتون
کلا بعضیا،خوب زندگی کردنو بلد نیستن و فقط حکم صندوق اماناتو برای بچه هاشون دارن.یعنی فقط به خودشون سختی میدن تا واسه بچه هاشون جمع کنن.

سیما 19 - فروردین‌ماه - 1395 ساعت 02:36 ب.ظ http://gholak-banoo.persianblog.ir

راستش من کلی ادم دیدم توی این سال ها، اونایی که سیاست های انقباضی داشتن و به قول خیلیا حاضر نبودن خرج کنن، در ابتدا شاید خسیس جلوه می کردن، اما در بلند مدت تفاوت داشتن با کسانی که بی مهابا هزینه می کردن.
کتاب پدر پولدار پدر بی پول رو اگه دوست داشتنی بخون. خیلی قشنگ این رو توضیح میده که چطور یک نفر می تونه پولدار باشه، اما نه لزوما مسافرت خاصی بره.
و اما، بازم این دلیلی نمیشه کسی تصمیمش مبنی بر خرج اشتباه باشه و کس دیگه درست. مثلا من نسبتا به خواهرم بیشتر خرج می کنم. و برادرم نسبت به من. ولی همه ما یه هدف رو همیشه توی زندگی داشتیم. پایین اوردن هزینه ها، بالا بردن درامد.
چقدر حرف زدم...و در اخر اضافه می کنم. منی نمی دونم ایا این طرز فکر ریسک پذیری حساب میشه یا نه.
بخند به زندگی. انشالله هر تصمیمی که بگیرین به سوی خوبی و خیر و تلاش باشه.

عزیزم حرفات خیلی خوب بود .چون دوتا کامنت گذاشتی،نظرمو تو جواب اون کامنتت میگم.ولی درکل با این کامنتت موافقم.مرسی که وقت گذاشتی برام عزیزم

سیما 19 - فروردین‌ماه - 1395 ساعت 02:36 ب.ظ http://gholak-banoo.persianblog.ir

مهنازی، من اینجا نمی دونم با نظر کی بیشتر موافقم. در حالی به نظر من محله زندگی خیلی خیلی خیلی مهم هست، من از زیر بار اجاره،قرض و اینا رفتن متنفرم.
به نظر من حرفت کاملا درسته که ادم تا جووون هست باید استفاده کنه، اما این حرفت یه نقطه مقابل داره و اون اینکه ادم تا جووون هست باید سعی کنه واسه اینده اش بسازه. اونم با توجه به وضعیتی که جامعه، نسل ما داره. متاسفانه اینجا و اونجا هم نداره. بحران اقتصادی برای نسل ما جهانیه.
مثلا من می دونم اگه بخوام بچه داشته باشم، نه تنها از الان تا چهل سال دیگه باید کار تمام وقت داشته باشم. و این در حالی هست که من و همسرم پدر و مادری داریم که همیشه و همیشه اماده کمک کردن به ما هستن. اما واقعیت زندگی رو نمی تونم کتمان کنم.
در خصوص خانواده هم حرفت درست هست. من در خانواده ای بزرگ شدم که پدرم با اینکه جز پولدارترین افراد بود، اما ساده ترین زندگی داشت. خسیس نبود، چون همین مرد یه تنه تمام خواهرزاده های بی پدرشون رو شوهر داد، براشون خونه خرید و جهاز. اما قانع بود. الانم می بینم تفاوتش رو با پدر بقیه دوست هام. (هرچند پدر من سنش بیشتر هست) اما تفاوت اینه، پدر من الان برای همه بچه هاش توی تهران یه خونه داره. مسافرت خارج می تونه بره، و خدا رو شکر زندگی خوبی داره. و از همه مهمتر می تونه به بچه هاش بدون نگرانی از جیب خودش کمک کنه. این به نظر من یه زندگی ایده آل هست. من ترجیح می دم مسافرتی که می رم سبک باشه، اما بدونم در آینده نه تنها دستم توی جیب خودم هست بلکه می تونم به بقیه کمک کنم.
ادامه داره

درواقع بیشتر فکر میکنم ،طرز فکرت با شوهری همخونی داره.چون هروقت من میگم تا جوونیم باید تفریح کنیم و لذت ببریم،اون جواب تو رو میده و میگه،ولی تا جوونیم باید سرمایه جمع کنیم!
من با پس انداز و کار کردن تو جوونی کاملا موافقم،ولی به نظرم نباید به قیمت از دست دادن چیزای دیگه باشه.پدر شما مسلما یک پدر ایده آل و کامل هستند.چون کاملا در خدمت خانواده و حامی بچه هاشون هستن.ولی خیلیای دیگه حتی دل اینکه پولشونو به بچه هاشون بدن رو هم ندارن وفقط میخوان پول داشته باشن.نمونه اش خانواده شوهر من!
خب شاید جوری که الان زندگی میکنی،به ننظرت اوکی باشه.یعنی لزومی نمیبینی بیشتر ازین خرج کنی.ولی یه سوال؛اگه از طرز زندگیت راضی نباشی،بازم حاضری همینجوری زندگی کنی به قیمت اینکه پس انداز کنی؟درسته تو تا چهل سالگی میتونی فول تایم کار کنی،ولی آیا تضمینی هست که تا چهل سالگی باشی؟!تو که الهی صد سال زنده باشی،ولی خودمو میگم،اومدیم و من چهار سال دیگه مردم،اینکه شوهری میگه یه کم تحمل کنیم تاچندسال بعد راحت زندگی کنیم،اونوقت به چه درد میخوره؟اینکه آدم تا یه زمان مشخصی تلاش کنه و سختی بکشه تا بعدش راحت زندگی کنه،به نظر من در مورد آدم که از یه ساعت بعد خودشم خبر نداره،صدق نمیکنه.برای همین به نظرم،آدم هم باید به فکر آینده اش باشه،هم خیلی خوب زندگی کنه.یعنی تا جایی که امکانات و درآمدش بهش اجازه میده.نه اینکه با قرض و بدهی بخواد رفاهشو بدست بیاره.اینجوری اگه فردا پس فردا یه اتفافی هم افتاد،میدونه که تو وقت خودش زندگیشو کرده و حداقل به خودش بدهکار نیست.امیدوارم تونسته باشم منظورمو خوب برسونم.

شهره مامان حسینم 19 - فروردین‌ماه - 1395 ساعت 01:40 ب.ظ

عزیزم درسته اینا اختلاف عقیدست.مثلا من خودم میگم محل مهم نیست،اینهمه بچه های شخریتان که ثکتر مهمدس شدن لا حداقل.امکانان و تینهمه جنوب شهری تو تهران خودمون که سالم و موفق تر بودن و زندگیشونو کردن.منم از مستاجری بیزارم.من ده ساله ازدواج کردم و تازه تونستیم خونه حدود 55 متری جنوب تهران بخریم تازه با وام و پول ماشینمون که فروختیمش و الان نداریم.حالا ببین تو نسبت به من عالی زندگی میکنی.من تک دختر و لیسانس حسابداری بودم 20 سالگی عروسی کردم

مرسی شهره جون که نظرتو گفتی.
درسته،اختلاف عقیده است و هیچ اشکالی هم نداره.البته ظاهرا اکثر دوستان،مثل شوهری و شما فکر میکنن و معتقدن آدمی که خونه داره باید تو خونه خودش زندگی کنه و نره مستٲجری.
خداروشکر که صاحب خونه هستید.ایشالله،به همه چیزایی که دوس داری،تو زندگیت برسی.اوه بیست سالگی!چقدر زود!خوشبخت باشی عزیزم

دلارام 19 - فروردین‌ماه - 1395 ساعت 01:20 ب.ظ

به عنوان یه بیچاره که تو نه سال 5 بار خونه عوض کرده البته شهر هم عوض کردیم توصیه میکنم بشین سر خونت والا تکون نخور میدونی اسباب کشی چقدر سخته چقدر خونه های مختلف مکافات های مختلف دارند مدرسه عوض کردن بچه و....نگو که خوب را پیدا میکنیم چند سال میشین یم نمیشه اصلا مستاجر اختیار نداره یه روز میان میگن پاشو خونه را میفروشم پسرم ازدواج کرد نمیدونم آب زیاد مصرف کردی نشت کرده طبقه پایین نمیدونم هزار تا مورد دیدم میگم
آفرین عزیزم بشین به تغییرات دیگه فکر کن باشه

از دست تو دلارام
مطمئن بودم تو سرسختانه با مستٲجری رفتن مخالفی!آره توام خیلی سر خونه عوض کردنتون مشکل داشتی.البته چون شما شهرم عوض میکردید،فکر کنم سخت ترش کرده بود،نه؟
بذار ببینیم بالاخره به تفاهم میرسیم یا نه.حتمٲ نتیجه رو میگم.البته اگه برسیم!!!

مینا 19 - فروردین‌ماه - 1395 ساعت 01:00 ب.ظ

سلام عزیزم به نظرم حرف شما درسته منم بانظره شما موافقم اما باقهر ولجبازى نمیشه یجور دیگه شوهرتون روقانع کنید با زبون چرب نرم وسیاست زنانگى وارد بشیدبهتره

سلام عزیزم،قربونت
میدونی مینا جون،چون حوصله بحث و کشمکش رو ندارم،درواقع قهر میکنم تا ادامه پیدا نکنه و بعد که آروم شدیم ادامه بحثو بریم!
سیاست؟!من بی سیاست ترین آدم دنیام متٲسفانه

مامان رویا 19 - فروردین‌ماه - 1395 ساعت 12:33 ب.ظ http://dargozarerozegar.rozblog.com

منم باهات کاملا موافقم. آدم باید با درآمدش سعی کنه با کیفیت زندگی کنه ودر حد خودش بهترینها رو تجربه کنه اما متاسفانه همسرم مثل شوهریه شما اهل ریسک نیست و به کم قانعه
اگه راه حلی واسه تحریک شون پیدا کردی به منم خبر بده شاید استارتش زده بشه و سعی کنه از داشته هامون بیشترین لذت رو ببریم و برای بهتر زندگی کردن هدفمند تر تلاش کنیم

به به،چه خوبفکر میکردم شما حتما طرفدار سرسخت نشستن تو خونه خود آدمید و از مستاجری بیزار!
والله فعلا که به هیچ تفاهم و توافقی نرسیدیم،چون همچنان تو قهر به سر میبریم!ولی قول میدم اگه لم کار دستم بیاد،حتما بهتون بگم
ایشالله شمام تو زندگیتون به چیزایی کهمیخواید برسید و اونجوری زندگی کنید که دوست دارید

دختربنفش 19 - فروردین‌ماه - 1395 ساعت 11:17 ق.ظ http://marlad.blogfa.com/

آره واقعا طرز فکر خانواده رو آدم تاثیر میزاره .خیلی خوبه که شماها اینجوری هستین و بفکر اینکه از حالتون لذت ببرین .ولی خانواده شوهرت همش بفکر آینده هستن و پولا را خرج نمیکنن .اونام اینجوری بزرگ شدن دست خودشون نیست .ولی یه چیزیم بگم ، بعضی مستاجرا مثه کروکودیل میمونن ، خونه را نابود میکنن .حواست باشه .ایشالا با هم به توافق برسین

دقیقا همینجوریه بنفشی.یعنی بخوای،نخوای خانواده رو آدم تاثیر بزرگی داره.
کروکودیلولی راس میگی،باید به اینشم فکر کنیم!فکر کنم تووافق ما از توافق،هسته ای هم طولانی تر بشه
م

سارا 19 - فروردین‌ماه - 1395 ساعت 09:35 ق.ظ

سلام مهناز جون منم موافقم با نظرت امیدوارم بتونی عملیش کنی
منم امسال خیلی جدی دارم به این قضیه فکر میکنم

سلام عزیزم،قربونت برم
توام میخوای خونه ات رو عوض کنی؟

آذر 19 - فروردین‌ماه - 1395 ساعت 02:41 ق.ظ

سلام مهناز جان خوبی
بعد عید بار اوله کامنت میزارم سال نوت مبارک :-*

نوشته هاتو خوندم خب توهم حق داری که به خواسته هات برسی
یا توی خونه ای باشی که توش حس خوب داشته باشی حتی اجاره ای
بنظرم تنوع تو بعضی از زمینه ها بیشتر روحیه آدمو قوی میکنه

شوهر شماهم خب روی یه سری چیزا تعصب داره و نمیتونه ازش بگذره همین که میگی اجاره نشینی رو دوس نداره
بنظرم ایشون هم حق دارن یه سری طرز فکرا در ادم نهادینه شده و فقط ما خودمون قبولش داریم.
همونقد که شما از تغییر خونه حس خوب میگیرید ایشون هم ازین تغییر احساس نارضایتی دارن
فقط امیدوارم که تصمیمی گرفته بشه که هردوتون شاد باشید

راستی جوونه زدن گیاه و درخت خیلی حس خوبی میده
طفلی ساشا جان :-*

سلام عزیزم،سال نو مبارک
درواقع تو میانه هستی،یعنی هم طرف منی،هم طرف شوهری.سیاست خوبی داری،آفرین
ولی خب واقعا اینجوری نیست که یه طرفکاملا حق داشته باشه و یه طرف صد در صد مقصر باشه،همیشه تو هر بحثی هرکدوم یه جورایی حق دارن.در این موردم همینطوره!
واقعا جوونه زدن و سبز شدن شاهکار طبیعته!
ساشا خوبه عزیزم،نگران نباش.
قربون مهربونیات عزیزم

نانا 18 - فروردین‌ماه - 1395 ساعت 11:22 ب.ظ

سلام سال نوتون مبارک به نظرم شرایط کنونی جامعه با این بودجه ها بهمون اجازه بلند پروازی و رویایی زندگی کردن رو نمیده .اینکه همسرتون نمیتونن رو قولشون باشن رو بگذارید رو حساب دودوتا کردن خرج و دخلش عزیزم فکر میکنم حداقل تا درست شدن سند خونتون صبر کنید بعد بفروشیدش و با پس اندازتون و....یه جای بهتر و دلبخواهتر رو بخرید الان دیگه درآمد ۱۰ میایونی هم نمیتونه اجازه بلند پروازی بده پس صبور باش

سلام عزیزم،سال نو شمام مبارک
اتفاقا منم رو حساب همین دو دو تا چهارتا ست که میگم میشه جور دیگه ای زندگی کرد.منتهی شوهری خیلی محتاطه و میترسه!
آخه تکلیف این خونه لعنتی معلوم نیست و نمیدونیم کی میشه قضیه سندش رو حل کرد،تا بشه روش حساب کرد!
امیدوارم اتفاقای خوبی واسه همه مون بیفته.ممنونم به خاطر حرفهات عزیزم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.