روزگار زندگی یک بانو

روزگار زندگی یک بانو

فراز و نشیب ها و روزمرگیهای یک زن,یک مادر,یک همسر ‌‌‌......
روزگار زندگی یک بانو

روزگار زندگی یک بانو

فراز و نشیب ها و روزمرگیهای یک زن,یک مادر,یک همسر ‌‌‌......

کار کار بازم کار

سلام عزیزان خوبید؟نماز و روزه هاتون قبول باشه.

خب فکر کنم تا سه شنبه رو براتون گفتم.چهار شنبه شوهری نرفت سرکار.درواقع دو ماه طول درمان داره،ولی خودش چون حوصله اش خونه سر میره و اونجام میگه با دستم کاری نمیکنم که سختم باشه.واسه همین بعضی روزا که نوبت دکتر داره یا کار داره نمیره،ولی بقیه روزا میره.

اون روزم خونه بود چون نقاش قرار بود بیاد بقیه کارشو انجام بده.صبحونه رو آماده کردم و رفتم باشگاه.ورزش کردم و تا بیام خونه ظهر شد.از شب قبل خورشت درس کرده بودم که رسیدم فقط برنج بذارم.اومدم و نقاشم کار میکرد.رفتم تو حموم دوش گرفتم و اینقدرم بوی رنگ میداد که سر درد گرفتم.بعدش اومدم بیرون و پلو گذاشتم و خورشتم گرم کردم که ناهار بخوریم.ساشا از صبح بی حال بود.یه دفعه دیدم شروع کرد به گریه کردن که دلم درد میکنه و بعدم کلی بالا آورد.زنگ زدم واسه دکترش که اکثرا میبریمش اونجا ولی تلفنشون مرتب اشغال بود.احتمالا خراب بوده.خلاصه یه کم شکمشو ماساژ دادم و خوابید. مام  ناهار خوردیم و جمع و جور کردم و رفتم رو تخت دراز کشیدم.ساشا بعدازظهر بیدار شد و بازم شروع کرد به ناله کردن.دیگه به شوهری گفتم تو بمون چون نقاش خونه است.من میبرمش دکتر.سوار ماشینش کردم و بردمش پیش یه دکتر دیگه.معاینه اش کرد و گفتش ویروسه و شاید چند روز طول بکشه از بدنش خارج بشه!شکمشم شل شده بود.دارو داد.داروهاشو گرفتم و اومدیم خونه.نقاش کارشو تموم کرده بود و رفته بود.اینقدر این نقاش کثیف کار کرده بود که تمام دسشویی و حموم و سرامیکهای راهرو رنگی بود!!!یعنی به قول نقی،وقتش بود دست بذارم دهن خودمو جر بدم!!!!آخه مرد حسابی تو میای یه کار کنی که نباید صدتا کار اضافه کنی!دیگه شوهری رفت بیرون.منم داروهای ساشا رو دادم و جلوی تی وی دراز کشید به کارتون دیدن و منم افتادم به جون خونه و همه جاهای رنگی رو با تینر تمیز کردم و بعدم کلشو طی کشیدم!!!یعنی دهنم سرویس شد.بوی رنگم که دیوونم کرده بود.بعده شام چون اتاقها بوی رنگ میداد بالشت آوردم و توی حال خوابیدم.ساشا هم خداروشکر یه کم بهتر بود و یه کمم غذا خورد.

پنجشنبه صبح زودتر پاشدم و دیدم ساشا بهتره.بهش صبحونه دادم و رفتم باشگاه.تو باشگاهم یکی دو بار بهش زنگ زدم که خداروشکر بهتر بود.بعده ورزش اومدم خونه و رفتم حموم و ساشا رو هم بردم حموم و شستمش.بعدم اومدیم بیرون و ناهار آماده کردم و خوردیم.چون میخواستیم در راستای همون تغییراتی که گفتم،موکت اتاق خوابا رو عوض کنیم و راهرو رو هم موکت کنیم،گفتم برم اتاقها رو یه کم خالی کنم.راهرومون سرامیکه و واقعا خسته شدم از طی کشیدن.گفتم موکتش کنیم راحت بشیم.

رفتم تو اتاقها و وسایل و تشکهای تختها رو آوردم تو حال و دوتا تختها رو خالی کردم که شوهری که اومد بازشون کنه.یه کمم تا جایی که میشد وسایل اتاقها رو خالی کردم و آوردم تو حال.ساشا هم خوابید.بعدم یخ در بهشت درس کردم و شوهری اومد،آوردم خوردیم و رفتیم تو اتاقها و تختها رو باز کرد و اون چون یه دستشو نمیتونه کار بکنه،منه بیچاره مردم تا وسایلا  رو آوردم بیرون.البته اونم کمک میکرد با همون یه دستش ولی خب من خیلیا رو که باید دو دستی میگرفتیم رو خودم آوردم بیرون.بعدم اتاقها رو جارو برقی کشیدیم و موکت قبلیا رو آوردیم انداختیم تو تراس و اندازه اتاقها رو گرفتیم و سریع حاضر شدیم رفتیم موکتی رو که چند روز قبل دیده بودیم رو بگیریم.چون اونروز آقاهه گفتش قراره رنگای جدیدشو چند روز دیگه بیاریم.رفتیم و دیدیم آورده.طرحشو که قبلا پسندیده بودیم.ظریف مصوره و جنسش خوبه.رنگشم واسه اتاق ساشا سبز روشن گرفتیم که با تخت و کمدش جور در بیاد،واسه اتاق خودمون و راهرو هم کرم قهوه ای روشن.

اونجا آقاهه گفتش ما نصاب نداریم و فقط میتونم اندازه هر اتاقو جدا براتون ببرم.ولی مثلا جاهایی مثل جلوی درها کمد دیواری یا اینجور جاها که تو اتاقهاست رو خودتون باید تو خونه ببرید!!!خب ما فکر نمیکردیم اینجوری باشه و گفتیم لابد نصاب داره!بالاخره گرفتیم و انداختیم رو سقف ماشینو آوردیم خونه.نمیدونید چه پدری ازمون دراومد تا آوردیمشون سه طبقه بالا!!!!بعدم که بردیم تو اتاقها تازه تراژدی شروع شد!!!چون عرض اتاقها مثلا دو و نیم بود و موکتها همه عرضشون سه متر بود.یعنی اصلا تو اتاق صاف نمیشد پهنش کرد و برش زد!نصفش رو هوا نصفش رو زمین متر میکردیم و برش میزدیم!!!دیگه هرچی ازون شب بگم همه اش میشه ذکر مصیبت.فقط همینو بگم که ساعت هفت ما یک نفس و بدون وقفه کارو شروع کردیم تا دوازده و نیم!!!!تازه اون موقع هم اتاقها کامل چیده نشد.هنوزم اسباب بازیای ساشا یه گوشه اتاقش ولو هستش و نچیدم سر جاشون.اتاق خودمونم کلی وسایلای ریزش جا به جا نشده.ولی خب اصل کاریا و وسایل بزرگ همه جا به جا شد و هردوتا اتاقم تغییر دکوراسیون اساسی دادیم!دیگه بعدش اینقدر خسته بودیم که اصلا این تغییر و تنوعها به چشممون نیومد و راضی نبودیم!هیچکدومم شام نخوردیم و من که نفهمیدم چه جوری خوابیدم یا از هوش رفتم!!!

امروز صبح ساعت هشت پاشدم و تازه به اتاقها نگاه انداختم و دیدم چقدر خوووووب شده!واقعا راضی بودم.اگرچه هنوز زیاد به هم ریختگی داره.پاهام و کمر و دستامم درد میکرد.چایی گذاشتم و شوهری و ساشا هم بیدار شدن و صبحونه خوردیم و چون دیشبش به دختردایی شوهری تو تلگرام گفته بودم،رفتیم ساشا رو گذاشتیم اونجا و خودمونم رفتیم مولوی دنبال پرده.جمعه تهران اینور اونور رفتن حال میده چون از ترافیک خبری نیس!البته فقط جمعه صبح!

رفتیم و جای پارک خوبم درست جلوی پاساژ پیدا کردیم و رفتیم دیدیم مغازه آقاهه بسته است!!هرچی هم زنگ میزدیم جواب نمیداد.مغازه بغلیاش میگفتن این آقاهه بعداز همه پاساژ میاد و مغازه اش رو باز میکنه!!!!یه نیم ساعت دیگه میاد!رفتیم و تو بازار دور زدیم و هوام امروز جهنم بود!!یعنی آفتاب داغه داغ!رفتیم و یه کمد لباس برزنتی خریدم صد و پونزده تومن.جنسش خیلی خوبه.یکسالم گارانتی داره.خیلی وقت بود دنبالش بودم.بعدم سرویس حموم گرفتیم.ازینا که شامپو اینا رو روش میچینن.ولی دوش نگرفتیم.چون ازونا که میخواستمو نداشتن.یه سری وسایل آشپزخونه هم مثل جا پباز سیب زمینی،ازین فلزی گردا،جا قاشق چنگالی و یه سری خرت و پرت دیگه هم خریدیم که آقاهه زنگ زد و گفت من مغازه ام بیاید.شوهری گفت خداپدرشو بیامرزه،یه کم بیشتر میموندیم کارتمون خالی میشد!!!

خلاصه رفتیم و پرده رو گرفتیم و لیست وسایلی که باید براش میگرفتیمم بهمون داد و رفتیم تو همون پاساژ خریدیم و همه رو بار ماشین کردیم و حرکت کردیم.شوهری گفت میخوای حالا که جمعه است و خلوته بریم صندلی اوپن بخریم؟!اونم ازوناست که میخواستم بخرم.گفتم کجا بریم؟گفت شنیدم عبدل آباد بازار وسایل چوبی و صندلی و این چیزاست.گفتم باشه بریم.رفتیم و یه جام کلا اشتباه رفتیم که کلی طول کشید بیایم تو مسیر!خلاصه پیداش کردیم.خیلی زیاد بودن مغازه هایی که ازین چیزا داشتن ولی بدیش این بود که اصلا جای پارک نداشت!!همه ماشینام همینجوری کنارهم پارک میکردن و زود میرفتن و خرید میکردن و میومدن!دیگه همه دوبله و سوبله پارک بودن.ما دیدیدم دوبله سوبله که چه عرض کنم،چوبله هم پارکن همه و مجبور شدیم پوبله!!!!!پارک کنیم!کلمات جدید اختراع میکنم از خودم!خخخخخ

ولی چون خیلی جای پارکمون افتضاح بود مجبور شدیم من بشینم تو ماشین و شوهری سریع بره ببینه چه مدلیا و چه قیمتایی دارن و بیاد بگه.هوا وااااااای افتضاح بود.یعنی من حس میکردم مغزم داره تو سرم میجوشه.شوهری هم که کلا رو دور اسلومیشنه!یعنی امکان نداره واسه یه خرید کوچیک مثلا آدامس بره مغازه و رودتر از نیم ساعت بیاد بیرون!!!من نمیدونم چیکار میکنه تو مغازه که اینقدر طول میکشه.بعدم اگه هزار نفر تو مغازه باشن و تازه بعداز اینم اومده باشن،این وای میسته آخرین نفر درخواستشو به فروشنده میده!دیگه شما ببینید من چقدر حرص میخورم!امروزم دو سه بار اومد و مدلها و قیمتها رو گفت و آخرم از یه مدلی که گفت خوشم اومد و گفتش دونه ای هفتاد گفته ولی جفتشو صد و سی میده.رفتش همونو بخره و به خدا حداقل نیم ساعت طول کشید تا بیاد!!!!من دیگه از سر درد و عصبانیت در حال انفجار بودم.ولی وقتی دیدم داره میاد و با اون یه دستش دوتا صندلی رو به سختی داره میاره خودمو کنترل کردم و هیچی بهش نگفتم.وسایلا رو جابه جا کردیم و سوار شدیم و رفتیم خونه داییش.

هلاک بودیما!فکر کنم یه پارچ آب یخ و یه پارچ شربت آبلیمو رو دوتایی خوردیم!بعدم ناهار خوردیم و شوهری خوابید و من و زندایی و دخترداییشم تو اتاق دراز کشیدیم و حرف زدیم.همون موقع دیدم تو گروه تلگرام فامیلیمون خبر فوت حبیب،خواننده عزیزو گذاشتن!!به زندایی اینا گفتم.گفتن شاید شایعه باشه.گفتم خدا کنه.رفتم تو اینستا و دیدم پیج خیلی از هنرمندا تسلیت گفتن!!خیلی ناراحت شدم.واقعا در حق هنرمندا خیلی خیلی ظلم میشه.مخصوصا این قدیمیا.حقش بود این که برگشته بود تو کشور خودش تا اینجا واسه مردمش بخونه بهش بها میدادن تا اینجوری افسرده و تنها نشه!هی روزگار....

خدا بیامرزدش.به شوهری هم گفتم و ناراحت شد.بعدم عصرونه خوردیم و برگشتیم خونه.وسایلا رو بازم با سختی آوردیم بالا و دیگه به هیچی دست نزدم و نشستم با ساشا زبان کار کردم.آخه دیروز از آموزشگاهشون زنگ زدن که ترم جدیدشون از شنبه شروع میشه.چون بین ترم قبلش و این ترم دو سه ماه فاصله افتاده گفتم احتمالا یه سریاشو یادش رفته که باید باهاش مرور کنم.دیگه یکی از کتابهاشو کار کردیم ک دیگه دیدم خسته شده.پاشدم یه کم جمع و جور کردم و اون کمد لباسم با شوهری سرپاش کردیم.حالا باید یه سری چوب لباسی هم بگیرم چون کم دارم.بعدم داشتم واسه شام کوکو سبزی درس میکردم که با شوهری دعوام شد!!!یه اخلاق گندی که شوهری داره اینه که خدانکنه بیفته رو دنده غر زدن و ایراد گرفتن!مدام از در و دیوار ایراد میگیره.از اونجاییم که کل خانواده و فامیلاش وسواسین،اینم خیلی زیاد رو تمیزی حساسه!!!

امشبم دیوونم کرد بس که به ساشا گیر داد!چرا وسایلت اینجاست،چرا اینجوری بازی میکنی،رو مبل اینجوری نشین،درس حرف بزن،نقاشیاتو از اینجا جمع کن و و و و 

هی به خودم گفتم ولش کن.نشنو!الان کارت تموم میشه میری تو اتاق!ولی دیگه طاقت نیاوردم و داد زدم و دعوامون شد!!!بعدم زیر ماهیتابه رو خاموش کردم و دست ساشا رو گرفتم و اومدیم تو اتاق و درو بستم!البته اون موقع که داشتم کوکو درس میکردم چون ساشا گرسنه اش بود بهش داده بودم خورده بود!

اومدیم تو اتاق و فوق العاده عصبانی بودم!

آخه یعنی چی که مرد مدام ایراد بگیره و به همه چی پیله کنه!اصلا کی گفته روش زندگی تو درسته و مال ما غلط!چرا فکر میکنی باید همه چیو بهمون یاد بدی؟!اه خسته شدم ازین اخلاق گندش!!!!

خلاصه که الان خسته از کارای این یکی دو روزه و عصبانی از دست این آدم بداخلاق با ساشا رو تخت دراز کشیدم و دارم براتون پست میذارم!

میگن انگار تخم مردای خوب رو ملخ خورده!!!مرد خوب و خوش اخلاق دیدید سلام منم برسونید!

عکسای خریدارم براتون میذارم اینستا.

عصبانیم خیلی زیاد و نمیتونم حرفهای قشنگ آخر پستم بنویسم شرمنده!

ولی این دلیل نمیشه براتون یه دنیا آرزوهای خوب نداشته باشم.

دوستتون دارم خیلی خیلی زیاد....

به دعاهای و انرژیهای مثبتتون هم شدیدا اعتقاد دارم هم شدیدا محتاجم.

منم هروقت هرجا که خواستم آرزویی داشته باشم و چیزی از خدا بخوام هرکدوماتونو که یادم بوده،چه با اسمهایی که اینجا کامنت میذارید،چه با اسامی اینستاتون یاد میکنم و از ته دلم از خدا میخوام به خواسته قلبیتون برسوندتون.

شب خوب و پر آرامشی براتون آرزو میکنم و امیدوارم شنبه خوب و هفته فوق العاده ای پیش رو داشته باشید.

قدر خودتون و خوبیاتون و عزیزاتون بدونید.....بای

آدرس اینستام؛     mahnazblog@
نظرات 31 + ارسال نظر
فرشته 25 - خرداد‌ماه - 1395 ساعت 03:11 ب.ظ

سلام مهناز جان
همسرتان با اینکه دستش مشکل پیدا کرده دارین کارای خونه رو انجام میدین بهتر نیست یکم صبور تر باشی و خودت کنترل کنی بعضی حرفها رو نشنیده بگیر هم خودت راحت تر میشی هم اون
شوهر من بود استراحت مطلق میکرد

سلام عزیزم
درست میگی عزیزم این اخلاقش خوبه ولی خب رفتارای اشتباه هم داره که ناراحتم میکنه.
ولی کاملا قبول دارم که باید صبورتر باشم.من و صبر انگار کاملا باهم غریبه ایم!وقتشه یه کم بیشتر باهم آشنا بشیم!

تلخون 25 - خرداد‌ماه - 1395 ساعت 12:20 ب.ظ

به به چه خونه خوشگلی...چه پرده های نازی...چه پاپیونی هم داره! انشااله همیشه نور گرم خورشید به زندگیتون بتابه و دلتون روشن باشه..
بیایین همه.. من...شما...ادمهای غریبه اما آشنا...گاهی تو دلمون هم یه تغییر دکوراسیون بدیم...مثلا بیایین اخلاق نو بخریم...اخلاق های جدید....قبلی ها رو که دیگه خودمون هم از دستشون خسته شدیم رو بریزیم بیرون و اخلاق نو بذاریم جاش...بعد سالها بعد ...یه گوشه بشینیم...یه لیوان چایی یا قهوه یا اب هویج بگیریم دستمون و به تکون خوردن برگ های درختها از پشت پنجره نگاه کنیم و بگیم: یادش بخیر! چند سال پیش چه اخلاق بدی داشتم ها....خوب شد عوضش کردم

قربونت برم عزیزم
چقدر حرفات خوب بود تلخون عزیزم.
واقعا کاش بشه این تغییر و تنوع رو تو اخلاق خودمون انجام بدیم.من که اینقدر اشکال و ایراد دارم که به یه خونه تکونی اساسی نیاز دارم!

مائده 24 - خرداد‌ماه - 1395 ساعت 12:27 ب.ظ

سلام عزیزم
هم دوستت دارم هم از دستت حرص میخورم!تو بگو من باهات چیکار کنم؟!

سلام عزیزم
چی بگم والله!باید تحمل کنی دیگه

مسعود 24 - خرداد‌ماه - 1395 ساعت 12:25 ب.ظ

آقا لطفا کمتر این شوهرای بیچاره تونو اذیت کنید.گناه داریم ما به خدا!

چشم!
گناه که بعله تا دلتون بخواید دارید!خدا به دادتون برسه

پمپ آب خانگی 23 - خرداد‌ماه - 1395 ساعت 07:05 ب.ظ http://goo.gl/9a38Ui

خوب بود مطلباتون واقعا عالیه

بیضا 23 - خرداد‌ماه - 1395 ساعت 08:54 ق.ظ http://mydailydiar.blogsky.com

مهناز عزیزم سلام، امیدوارم یه کم از عصبانیتت فروکش شده باشه، ولی اول تمام خریدات مبارک مبارک مبارک ایشاالله که بخوبی و سلامتی ازشون کار بګیری، و دوم مهناز عزیزم لطفا زیاد این حرفهای خرد و ریزه رو به دل نګیر من از خوندن پستهات متوجه شدم که همسر عزیزتون خیلی خیلی خوبه خاطر خواهتون است، و هرچی هم شما میګین قبول میکنه، شما بچه تون و زنده ګیتون در اولویت براش هستین، ولی هیچ کسی تو این دنیا پرفکت و کامل نیست، شما هم بعضی وقتها از بعضی چیزها آسون بګذر و زنده ګی خوب و شادت رو خراب نکن، همیشه شاد و سلامت باشی عزیزم.

سلام عزیزم
آره خوبم خداروشکر
قربونت برم عزیزم.درسته مرد خوبیه ولی ازین اخلاقای اعصاب خورد کنم داره دیگه!
باید تمرین کنم که یه کم از حساسیتم کم کنم
شما عزیزدلی

مامان روژین 23 - خرداد‌ماه - 1395 ساعت 08:44 ق.ظ

سلام عزیزم تغییردکوراسیون خونه حسابی خستت کردت مخصوصاکه دست تنهام بودی ولی به خستگیش می ارزه ایشالا بادل خوش ازشون استفاده کنی

سلام عزیزم
واقعا خسته شدیم ولی به قول تو،می ارزید
قربونت برم

Samira 22 - خرداد‌ماه - 1395 ساعت 10:34 ب.ظ

سلام عزیزم واااااای ددم وای چقد کار. ولی کاش یکم فرصت بدین دست همسرتون بهتر شه بعد. خودتم انقد خسته نکن یواش یواش کار کنین

سلام عزیزم
آره خودمم بعدش میگفتم کاش صبر میکردیم خوب بشه بعدا.متاسفانه یه اخلاقی که من و شوهری داریم،اینه که وقتی یه چی تو کله مون میره،تا انجامش ندیم آروم نمیشیم!

نازنین 22 - خرداد‌ماه - 1395 ساعت 08:49 ب.ظ

سلام گلم
خسته نباشی و خریدهاتم مبارکه.
خودتو ناراحت نکن جیگر بالاخره هرکی یه اخلاقی داره!اکثر مردا اینجورین به خدا

سلام عزیزم
قربونت
بعله دیگه کاریش نمیشه کرد!

شهلا 22 - خرداد‌ماه - 1395 ساعت 08:31 ب.ظ

خسته نباشی بداخلاق
مهناز عصبانیشم قشنگه!
ولی جدای از شوخی،هرکسی یه اخلاقی داره دیگه.مثلا تو با همین هیجاناتت و احساسی بودن و تند مزاج بودنته که اینقدر جذابی.اگه آروم و ساکت بودی دیگه مهناز نبودی!شوهرتم همینه.بالاخره کنار اخلاقای خوبش یه سری اخلاقای منفی داره که با همینا هویت خودش رو پیدا میکنه.نمیشه عوضش کرد.حتی اگرم بشه مطمئن باش دیگه اون شوهر دوس داشتنی تو نمیشه و برات بیگانه میشه.

هه هه بد اخلاق خودتی!
آره نمیشه آدمها رو عوض کرد ولی میشه آدم سعی کنه کم کم اخلاقهای بدش رو بذاره کنار،نمیشه؟
ولی من بهت قول میدم،من شوهری رو منهای این غرغراش و ایرادگیریاش بیشتر دوست خواهم داشت

مینو 22 - خرداد‌ماه - 1395 ساعت 08:25 ب.ظ

امیدوارم الان عصبانیتت فروکش کرده باشه و آشتی شده باشید

بله آشتی هستیم.درواقع قهرمون طولانی نبود،چون کار داشتیم،مجبور بودیم مدام باهم حرف بزنیم

هلنا 22 - خرداد‌ماه - 1395 ساعت 06:31 ب.ظ

سلام آجی خوبی؟
خسته نباشی.خیلی سخته اینقدر یهویی کار کردن.
خیلی بده که شوهر آدم غر بزنه و ایراد بگیره.شاید چون خسته بود اینجوری کردش.خودتو ناراحت نکن آجی

سلام عزیزم قربونت
آره خب اونم خیلی خسته بود.ولی کلا این اخلاقو مواقع عادیم داره و فقط واسه خستگی یا عصبانی بودنش نیست.

مونا 22 - خرداد‌ماه - 1395 ساعت 06:15 ب.ظ

سلام دوست خوشگلم
خریدات مبارکه
خسته هم نباشی.واقعا سخته اتجام اینهمه کار.
از دست شوهری هم ناراحت نباش بالاخره هرکی یه اخلاقی داره دیگه

سلام عزیزم
ممنونم
آره دیگه هرکی یه اخلاقی داره.ولی ایکاش این اخلاقو نداشت!

سمانه 22 - خرداد‌ماه - 1395 ساعت 05:26 ب.ظ

آخ آخ مهنازی شوهر منو اگه بکشیشم اینجوری باهام نمیاد خرید.یعنی تمام خریدای شخصیمو لباسها و وسایل خونه و حتی لباسهای خودش رو منه بیچاره تنهایی انجام میدم

واقعآ؟!اوه چه سخت....
راس میگی خیلی از مردها هستن که حوصله خرید رو ندارن

هدیه 22 - خرداد‌ماه - 1395 ساعت 05:22 ب.ظ

مبارک باشه
ما هم سال پیش درای اتاقا رو رنگ زدیم ، نقاشمون اینقد تمیز کار می کرد ، حتی یه قطره هم روی زمین نمی ریخت ، جالبیش اینجا بود که یه روز که اومده بود رنگ بزنه احتمالا بعدش می خواست مهمونی بره با لباس مهمونی اومده بود ، همون جوری رنگ زد یه قطره هم نه رو خودش ریخت نه جای دیگه
ولی بجاش بد قول بود

قربونت
با لباس مهمونی رنگ کرد؟!هه چه باحال
البته بدقولی هم یکی ازون خصوصیتهاییه که فوق العاده ازش متنفرم.ولی خب نقاش بدقول باعث خستگی آدم نمیشه،فقط حرص آدمو درمیاره!ولز این نقاش ما که دهن مارو سرویس کرد بس که همه جا رو کثیف کرد

samira 22 - خرداد‌ماه - 1395 ساعت 04:09 ب.ظ http://tehran65.blogfa.com

قهر نکن بینیم

خو گناه داره دستش زخمه باهاش قهر میکنی

.
.
.
امضا:خواهر شوهرت

اوه اوه خواهر شوهر
خب بداخلاقه دیگه چیکارش کنم!بیا ببرش!مال بد بیخ ریش صاحبش

samira 22 - خرداد‌ماه - 1395 ساعت 04:07 ب.ظ http://tehran65.blogfa.com

وای دیدی چه مزه میده وسیله ی نو میخری برا خونه

مبارک باشه گلم..

خییییلی مزه میده سمیرا.
فدای تو خوشگلم

سهیلا 22 - خرداد‌ماه - 1395 ساعت 03:26 ب.ظ

سلام.به به چه خریدای خوب و کاربردی!منم ازین کمد لباسا میخوام و قراره بخرم.دقیقا از کجا خریدی مهنازی؟
از دست شوهرتم عصبانی نباش.مرده و همین غر غراش دیگه

سلام عزیزم
همون پاساژ پرده فروشهای مولوی.البته چندتا در داره و من نمیدونم کدومش بود.ولی از یکی از دراش که میای بیرون دقیقا دست راستت یه خیابون باریکه که هردوطرفش همه مغازه ها وسایل آشپزخونه و پلاسکو و خلاصه هرچی بخوای دارن.دقیقا مغازه آخری سر نبشیه اینو داشت و خریدم.
بعله دیگه.اصلا همین غرغراشونه که جذابشون میکنه!!!!

نازنین زهرا 22 - خرداد‌ماه - 1395 ساعت 03:09 ب.ظ

سلام مهناز جان
چقدر کار داشتید این چند روزه.خدا قوت
خودتو ناراحت نکن عزیزم.مردا فکر میکنن اگه ایراد نگیرن و بهونه گیری نکنن از مردونگیشون کم میشه!شما به دل نگیر

سلام عزیزم
قربونت برم گلم
دقیقا همینطوره.فدات

مادر 22 - خرداد‌ماه - 1395 ساعت 03:08 ب.ظ

خریداتون مبارک و خسته نباشید.
خب دختر گلم همسرت دستش آسیب دیده.بنده خدا با اون وضعیتش دل به دلت داده و همپای شما تغییرات را انجام داده.ایشونم خسته شده و بهش حق بده بخواد این خستگیش را یک جوری سر بقیه خالی کنه.حالا به فرضم همیشه این اخلاق بهونه گیری رو داشته باشه،شما باید بپذیری که این آدم یه سری اخلاقهای خوب داره یه سری اخلاقهای بد.آدم همینه دیگه دخترم.شمام همینجوری.منم همینجورم.همه همینن.
پس زیاد سخت نگیر و وقتی میبینی اخلاقهای خوبی هم داره،بدیهاش را به اون خوبیها ببخش و نادیده بگیر.

ممنونم عزیزم
من در مورد خستگیش و بی حوصلگیش کاملا بهش حق میدم مادرجان.ولی مسآله اینه که ایشون کلا همیشه همین مدلیه!!!
ولی خب به قول شما باید بپذیزم که این آدم همینه دیگه@
چشششم

ریحانه 22 - خرداد‌ماه - 1395 ساعت 02:56 ب.ظ

آخی الهی بمیرم چقدر خسته شدید!
عوضش وسایل جدید خریدید و کلی کیف میکنید

خدا نکنه عزیزم

دختربنفش 22 - خرداد‌ماه - 1395 ساعت 02:46 ب.ظ http://marlad.blogfa.com/

اول از همه مبارک وسایل جدید و دکوراسیون جدید باشه .ایشالا به شادی استفاده بشه
حالا یه کم دعوات کنم ،دختر مجبورین مگه تو این وضعیت یهو موکت عوض کنین هم به دست شوهرت فشار میاد هم عمده کارا و جابجاییا با خودته
،نابود میشی خوب
مرد خوبم دیدی سلام ماراهم برسون

قربونت برم عزیزم
همینو بگو والله!!!
چششششم.

یک زن 22 - خرداد‌ماه - 1395 ساعت 01:55 ب.ظ

خریدات مبارک عزیزم.کار خوبی میکنی چیزایی که لازم داری رو میخری.شوهرتم که پایه خریده همیشه.خداروشکر
ببین مهناز جون مردها خوبه خوبه شونم همه اش خودشونو تو ضمیر ناخودآگاهشون بالاتر از زنها میدونن و فکر میکنن باید مدام به زن و بچه شون همه چیو گوشزد کنن و یاد بدن.نمیخوان قبول کنن اونا خودشون بلدن چطور باید زندگیشونو اداره کنن.توام زیاد سخت نگیر.میدونم آدم اعصابش خورد میشه،ولی متاسفانه همینه که هست!@!

مررررسی عزیزم
آره خداروشکر چون خودشم خرید دوس داره مشکلی با خرید کردن نداره.
کاااااااملا حرفهاتو قبول دارم و هیچ چیزی نمیتونم بهش اضافه کنم

ماهی 22 - خرداد‌ماه - 1395 ساعت 01:50 ب.ظ

همه مردا یه گهن مهناز.حالا خداروشکر شوهرت جزو مرد خوبا حساب میشه و غیر از این اخلاقاش،اخلاقای خوبم داره.

از دست تو ماهی
واقعا جزو مرد خوباس؟پس خدا به داد اون بداش برسه

سپیده مامان درسا 22 - خرداد‌ماه - 1395 ساعت 12:56 ب.ظ

خریدای قشنگت مبارکت باشه مهناز جونم
الهی با دل خوش از همشون استفاده کنین
ببوس گل پسرو از طرف من

مرررررسی عزیزدلم
قربونت برم گلم

نسیم 22 - خرداد‌ماه - 1395 ساعت 10:54 ق.ظ http://nasimmaman

مبارکه همه خریدهات باشه عزیزم...
مردا خوبشونم مورد داره....
عصبانی نباش گلم....این اخلاقش و به خوبیهای دیگش ببخش....

فدای تو....
دقیقا همینطوره نسیم.انگار نمیشه خوبه خوب بینشون پیدا کرد!
واقعا یه سری اخلاقهای خیلی خوب داره،ولی خب متاسفانه اینام هست دیگه

فرشته 22 - خرداد‌ماه - 1395 ساعت 09:04 ق.ظ

مهنازجان صبور باش خانمی . آخع چی میشه که یهو اینطوری میزنی به سیم آخر.. نه به اون زندگی رمانتیک و عاشقانه و نه به همه شکایت. بعدشم مگه نگفتی شوهر خواهرت پرفکته پس یعنی هنوز مرد خوب هست.

مهناز و صبوری؟!خدا به دور!!!
خب زندگی همینجوریه دیگه فرشته جون.یه روز رمانتیک و عاشقانه است،یه روزم میخوایم کله همو بکنیم!!
آره راس میگی،یادم نبود.پس باید از طرف خودم و دوستایی که گفته بودن،برم و یه سلام بلند بالا بهش بکنم

سارا 22 - خرداد‌ماه - 1395 ساعت 06:43 ق.ظ

سلام مهناز جون واقعا خسته نباشید
وسایل جدیدتونم مبارک باشه انشاالله به دل خوش استفاده کنی
در مورد اخلاق همسرتونم میدونم چی میگی متاسفانه از بس اوضاع اقتصادی نابسامانه همگی غرغرو شدن شایدم الان همسرتون با یه دست هست اینطورن به هر حال درکت میکنم
انشاالله آرامش هر چه زودتر به خونت برگرده من رو هم دعا کن

سلام عزیزم
قربونت برم
آره خب مشکلات باعث شده همه عصبی و بی حوصله بشیم.
ولی ربطی به دستش نداره سارا جان،کلا این مدلیه.اگه رو موده غرغر و بهونه جویی باشه،دهن آدمو سرویس میکنه!
الهی خدا بهترینها رو نصیبت کنه عزیزدلم

یلدا 22 - خرداد‌ماه - 1395 ساعت 02:12 ق.ظ

سخت نگیرمهنازجان، حالایک چیز گفت.اینهمه خوبی داره، بااین اوضاع دستش کلی برات زحمت کشید، به خداخیلی مردها ازجمله شوهرخودم اگه این اتفاق می افتاد، تا دوماه دنبال اینکارها نمی رفت، انگار که عزادار، ،،،،شوهرت مهربان، ولخرج و پرریخت پاش اینها نعمتی هستش

آره خب خوبیهایی داره و منکرش نیستم ولی خیلی این اخلاقش کلافه ام میکنه!
همسر توام حتما اخلاقای خوب داره.بالاخره مرد هستن دیگه،اگه دوتا خوبی دارن باید حتما با یه اخلاق گند تلافیشو دربیارن

مامان طلا خانوم 22 - خرداد‌ماه - 1395 ساعت 12:39 ق.ظ

سلام به مهناز خانوم عصبانی
حرص نخور همون که گفتی درسته تخم مردای خوب رو ملخ خورده.
واقعاخسته نباشی گلم.بیشتر زحمت و جابجایی افتاد به گردنت .الحساب که شوهرتون کمک زیادی نمیتونن کنن .
عوضش حالا با دیدن این تغیرات حسااااابی سرحال میشی
مبارکا باشه خریدات و تغیر دکوراسیون.
انشالا به دل خوش استفاده کنی عزیزم.
فوت حبیب هنرمند بزرگ کشورمون رو هم تسلیت میگم.من رامسری هستم . امروز بعدازظهر گفته بودن که قراره تشیعشون کنن . من و خانواده ام و تعداد زیادی ازمردم رامسر برای تشیع این هنرمند عزیز رفته بودیم که انجام نشد.واقعا تنها کاری که از دستمون بر میاد همینه که تشیعش هر چه باشکوهتر انجام بشه.خدا رحمتشون کنه .روحشون شاد باشه

سلام به مامان طلای عزیز
قربونت برم عزیزم
چه خوب که رفتید و شرکت کردید،آفرین
راستش بیشتر از مرگش،تنهاییش تو سالهای آخر عمرش آدمو اذیت میکنه.
روحش شاد

پرهام 21 - خرداد‌ماه - 1395 ساعت 11:43 ب.ظ http://www.army-well-being.net/links

با سلام، تبریک میگم سایت بسیار زیبا و جذابی دارید، اگر دوست دارید بازدید سایت خوبتون رو کاملا رایگان افزایش بدید، سیستم تبادل لینک اتوماتیک را از دست ندید.
ثبت لینک رایگان در سایت دارای بیش از 4000 بازدید
جهت ثبت لینک خودتون برای افزایش بازدید و افزایش رنک گوگل خودتون به آدرس زیر مراجعه کنید
03233

سلام ممنون

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.