روزگار زندگی یک بانو

روزگار زندگی یک بانو

فراز و نشیب ها و روزمرگیهای یک زن,یک مادر,یک همسر ‌‌‌......
روزگار زندگی یک بانو

روزگار زندگی یک بانو

فراز و نشیب ها و روزمرگیهای یک زن,یک مادر,یک همسر ‌‌‌......

خلاصه نویسی

سلام

خوبید؟

راستش دستم به نوشتن نمیره!گفتم یه چند خطی بنویسم تا ازم بی خبر نمونید.

البته حتما اینروزا حسابی مشغولید.این یکی دو هفته آخر اسفند انگار زیادی کش اومده!حداقل واسه من که اینجوریه.خونه تکونیم تموم شده،خریدامونم تموم شده،ورزشم محدود شده،ساشا تعطیل شده،شوهری روزا زود میاد خونه.....

همه اینا باعث شده وقت اضافیم زیاد باشه و بیکارتر باشم و کیه که ندونه،من اگه فعالیت نداشته باشم،خسته و بی حوصله میشم!

البته هر روز پیاده رویمو دارم،تا دیروزم که ساشا رو میبردم مدرسه و میاوردم،خریدم به صورت محدودتر میرم.یعنی فعالیتمو دارم،ولی محدود شده.شایدم چون دوس دارم این روزا زودتر تموم بشه،واسه همینه که به نظرم طولانی و خسته کننده شده.

هوا ولی عالیه.صبحها که میرم پیاده روی و بعدم باشگاه،زمین خیسه و احساس فوق العاده ای به آدم میده.دیروزم که از غروب بارون میومد.

یکشنبه نوبت دکتر داشتم که رفتیم و دکتر نوبت سونو رو انداخت واسه 20 فروردین.دوس داشتم زودتر انجام بشه،ولی گفت اون موقع بهتره.البته اول گفت واسه پنجم فروردین،منتهی گفتم اون تایم مسافرتم!گفت پس بمونه واسه بعده عید.ایشالله که همه چی خوب باشه و این کنجد کوچولو حالش خوب باشه.

بعده دکتر رفتیم،ته دیگ، و یه غذای توپ خوردیم.از رستوران که دراومدیم،جلوی یه مغازه ای،ماهی  و تنگ میفروختن.با ساشا نگاه میکردیم که فروشنده اش یه ماهی سیاه کوچولو رو گذاشت تو نایلون و داد به ساشا!گفتم فقط داریم نگاه میکنیم!گفت،دوس دارم اینو عیدی بدم به این آقاکوچولو!چه خوبه این مهربونیای کوچیک!ازش تشکر کردیم و ساشا خیلی خوشحال شد.کادوی یهویی حال میده آخه!ما چون میریم عیدها شمال و مسافرت،معمولا ماهی نمی خریم.

تو ماشین که میومدیم خونه،ساشا گفت،حالا وقتی میریم مسافرت،تکلیف جورج چی میشه؟!!!!گفتم،جورج کیه؟!گفت،اسم ماهیمه دیگه!ها ها ها 

خلاصه که از اونروز داره رو مخمون کار میکنه که مسافرت نریم و بمونیم پیش جورج!البته به شمال رفتن راضی شده،ولی چون گفتیم،فقط تا شمال میتونیم ببریمش و بذاریم پیش ماهی های مامان من و دیگه اصفهان نمیتونیم ببریمش،اونم گفته،پس عیدو شمال باشیم تا جورج نمیره!!!داستانی داریم با این جناب جورج!

تازه از پیاده روی و باشگاه برگشتم و چون سردم بود،دوش نگرفتم.پتو دادم تنم و رو کاناپه دراز کشیدم .یه کم دراز بکشم و بعدش با ساشا بریم بیرون ببینم میتونم لباس خونگی و لباس زیر واسه خودم بخرم!دستبندمم چند ماهه پاره شده،بدم درستش کنن.بعداز ظهرم برم حموم!

خب دیگه این گزارش خلاصه ای ازین چند روز بود.

کامنتها رو هم ایشالله به زودی تایید میکنم.

ممنونم به خاطر بودنتون و اینهمه خوب بودن و مهربونیتون.

مواظب خودتون باشید و حواستون به عزیزاتون و آدمای دور و برتون باشه.

دوستتون دارم

بای

نظرات 10 + ارسال نظر
مینو 26 - اسفند‌ماه - 1395 ساعت 11:05 ق.ظ

مهناز جون پیشاپیش سال نو رو بهت نبریک میگم امیدوارم توی سال جدید کوچولوتو به سلامت ودلخوشی در آغوش بگیری.بهترین ها رو برات از خدا میخوام .ساشا رو ببوس.

قربونت برم عزیزم.همچنین برای شما

سپیده مامان درسا 26 - اسفند‌ماه - 1395 ساعت 12:53 ق.ظ

جانم الهی به سلامتی برین مسافرت و حسابی بهتون خوش بگذره
ببوس ساشای با احساس منو الهی بگردم میخواد مسافرت و بخاطر جرج کنسل کنه بووووووووووووووووووس
پیشاپیش سال نو مبارک

قربونت برم عزیزم

کتی 25 - اسفند‌ماه - 1395 ساعت 03:25 ب.ظ

مهناز جان امیدوارم تاقبل از عید یک پست پرانرژی ازت ببینیم....من خودم به پست های کوتاه ازت عادت ندارم...البته به خاطر کنجد کوچولو .یک کوچولو کنار می آییم...ساشا گلی را ماچش کن

قول نمیدم!ولی منم امیدوارم
راستشو بخوای،این پستهای کوتاه اصلا به خودمم نمی چسبه!آخه منه پر حرف رو چه به خلاصه نویسی!اصلا باهم همخوانی نداریم!خخخخخخ
فدای تو

mamandokhtarm 25 - اسفند‌ماه - 1395 ساعت 02:45 ب.ظ

جورج !!!

مامان روژین 25 - اسفند‌ماه - 1395 ساعت 07:29 ق.ظ

عزیزم تامیتونی تواین روزای بارداری خوش باش وخوش بگذرون چون دیگه تکرارنمیشه،انشالله سونوهم به سلامتی میری وکنجدکوچولوتومیبینی مسافرتم بهتون خوش بگذره ساشاچه اسمی انتخاب کرده قربونش برم مواظب خودت باش

همینکارو میکنم!بارداری لذت بخش ترین و تکرارنشدنی ترین روزهای زندگی یه زنه!با تمام سختیها و مشکلاتش!
ایشالله
قربونت برم.امیدوارم به شمام هرجا که هستید،خوش بگذره!
ذهن بچه ها عجیب و غریبه و آدم ازش سر در نمیاره!
فدا...

شهره 25 - اسفند‌ماه - 1395 ساعت 07:06 ق.ظ

ای جان.پیشاپیش سال نوتون مبارک.اوخی چه بامزه جورج ماشالله چه ذهن خلاقی

قربونت برم عزیزم
سال نو توام پیشاپیش مبارک.برات بهترینها رو از خدا میخوام.

نفیس 24 - اسفند‌ماه - 1395 ساعت 03:14 ب.ظ

چون کارهات تموم شده به نظرت اسفند کش میاد وگرنه من که هرچی میدوم کارهام تمام نمیشه

آره دیگه!
خسته نباشی.دیگه زودتر تمومش کن تا لااقل هفته آینده رو فقط بری و بچرخی و خستگی در کنی!

baiza 24 - اسفند‌ماه - 1395 ساعت 02:29 ب.ظ http://mydailydiar.blogsky.com

مهناز عزیزم خریدات مبارکت باشه انشاالله بخوبی و سلامتی ازشون استفاده کنی، خدارو شکر که موضوع داداشت بخوبی حل شد واقعا خوشحال شدم، الهی همیشه دلت شاد و سلامت باشی.

قربونت برم بیضا جونم
خداروشکر...
قربون محبتت.الهی شمام همیشه سالم و شاد و خوشبخت باشید عزیزم.

نسیم 24 - اسفند‌ماه - 1395 ساعت 11:45 ق.ظ http://nasimmaman

ایشالا این چند روز آخر سال با خوشی بگذره
مواظب خودت و ساشا و کنجد و جورج باش
میبوسمت

ایشالله برای همه!
همه مون یه طرف،جورج یه طرف!!
عزیزدلمی

Sara 24 - اسفند‌ماه - 1395 ساعت 11:22 ق.ظ

سلام مهناز جون الهی برای کنجد کوچولو صد در صد حالش خوبه چون مامانش نمونست یه دونست
منم کسلم اینروزایه آخر خیلی بده تکلیفت با خودتم روشن نیست تازه هیچ جاییم نری دیگه ببین چی میشه میگذره کلا امسال تو مود هیچی نیستم نابود شدم خخخخخ...ای جانم چه کادوی باحالی جورج چه اسم باحالی این روزهای آخر برای همه دل شاد و لب خندون میخوام الهی هیچ کس ناراحتی نداشته باشه بوس بوس مهناز گلممم

سلام عزیزم
ایشالله...
لااقل تا موقع تحویل سال،یه کم حالتو خوب کن،وگرنه تا آخره ساله بعد همینجوری کسل و بلاتکلیف باقی می مونیا!خخخخخ
الهی آمین!واقعا منم مدام این روزا از ته دل آرزو میکنم همه شاد باشن و هیچکی مشکل و ناراحتی نداشته باشه.
بوس به روی ماهت

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.